سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
فرهنگی
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 30
  • کل بازدیدها: 163972




اسامی یاران امام حسین(ع)

آنان که در رکاب سیدالشهدا ع به فیض شهادت رسیدند جمعی از بنی هاشم بودند جمعی از مدینه با آن حضرت آمده بودند برخی در مکه و طول راه بوی پیوستند برخی هم از کوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهید بپیوندند. کسانی هم در راه نهضت حسیی پیش از عاشورا شهید شدند که آنان نیز جزء اصحاب او به شمار می آیند.

تعداد 6 نفر از یاران امام که در کوفه شهید شدند عبارتند از :

(1) عبدالاعلی بن یزید کلبی

(2) عبدالله بن بقطر

(3) عماره بن صلخب

(4) قیس بن مسهر صیداوی

(5) مسلم بن عقیل

(6) هانی بن عروه
.

شهدای بنی هاشم:

تعداد 17 نفر از شهدای کربلا که شهادتشان اجماعی است عبارتند از:


(1)  علی بن الحسین الاکبر

(2) عباس بن علی بن ابیطالب

(3) عبدالله بن علی بن ابیطالب

(4) جعفر بن علی بن ابیطالب

(5) عثمان بن علی بن ابیطالب

(6) محمد بن علی بن ابی طالب

(7) عبدالله بن حسین بن علی

(8) ابوبکر بن حسن بن علی

(9) قاسم بن حسن بن علی

(10) عبدالله بن حسن بن علی

(11) عون بن عبدالله بن مسلم بن عقیل

(12) محمد بن عبدالله بن جعفر

(13) جعفر بن عقیل

(14) عبدالرحمن بن عقیل

(15) عبدالله بن مسلم بن عقیل

(16) عبدالله بن عقیل

(17) محمد بن ابی سعید بن عقیل

نام 10 نفر دیگر نیز نقل شده که البته یقینی نیست آنان عبارتند از:


(1) ابوبکر بن علی بن ابیطالب

(2) عبیدالله بن جعفر

(3) محمد بن مسلم بن عقیل

(4) عبدالله بن علی بن ابیطالب

(5) عمر بن علی بن ابیطالب

(6) ابراهیم بن علی بن ابیطالب

(7) عمر بن حسن بن علی

(8) محمد بن عقیل

(9) جعفر بن محمد بن عقیل.

شهدای دیگر:

نام کسانی غیر از بنی هاشم که در کربلا در رکاب امام حسین ع به شهادت رسیدند و توضیح مختصری در باره هر یک در جای مناسب هر کدام در این مبحث ( به ترتیب حروف الفبا ) آمده است.

در اینجا فهرستی از همه آنان را یکجا بر اساس نقل کتاب انصار الحسین می آوریم:

در کتاب یاد شده دو جدول نام است
. یکی نامهایی که در زیارت ناحیه مقدس و نیز در منابع دیگری همچون رجال شیخ یا رجال طبری آمده است. این جدول که نام 82 نفر را در بر دارد چنین است:

(1)  اسلم ترکی (2) انس بن حارث کاهلی (3) انیس بن معقل اصبحی (4) ام وهب (5) بریر بن خضیر (6) بشیربنعمر خضرمی (7) جابربن حارث سلمانی (8) جبله بن علی شیبانی (9) جناده بن حارث انصاری (10) جندب بن حجیر خولانی (11) جون مولی  ابوذر غفاری (12) جوین بن مالک ضبعی (13) حبیب بن مظاهر (14) حجاج بن مسروق (15) حربن یزید ریاحی (16) حلاس بن عمرو راسبی (17) حنظله بن اسعد شبامی (18) خالد بن عمروبن خالد (19) زاهر مولی عمروبن حمق خزاعی (20) زهیر بن بشر خثعمی (21) زهیر بن قین بجلی (22) زید بن معقل جعفی (23) سالم مولی بنی المدینه کلبی (24) سالم مولی عامر بن مسلم عبدی (25) سعد بن حنظله تمیمی (26) سعد بن عبدالله (27) سعید بن عبدالله (28) سواربن منعم بن حابس (29) سوید بن عمرو خثعمی (30) سیف بن حارث بن سریع جابری (31) سیف بن مالک عبدی (32) حبیب بن عبدالله نهشلی (33) شوذب مولی شاکر (34) ضرغامه بن مالک (35) عابس بن ابی شبیب شاکری (36) عامر بن حسان بن شریح (37) عامر بن مسلم (38) عبدالرحمن بن عبدالرحمن بن عبدالله ارجبی (39) عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری (40) عبدالرحمن بن عبدالله بن یزید عبدی (41) عبیدالله بن یزید عبدی (42) عمران بن کعب (43) عمار بن ابی سلامه (44) عماربن حسان (45) عمروبن جناده (46) عمربن جندب (47) عمروبن خالد ازدی (48) عمروبن خالد صیداوی (49) عمروبن عبدالله جندعی (50) عمروبن ضبیعه (51) عمروبن قرضه (52) عمربن قرضه (53) عمر بن عبدالله ابو ثمامه صائدی (54) عمروبن مطاع (55) عمیربن عبدالله مذحجی (56) قارب مولی الحسین ع (57) قاسط بن زهیر (58) قاسم بن حبیب (59) قره بن ابی قره غفاری (60) قعنب بن عمر (61) کردوس بن زهیر (62) کنانه بن عتیق (63) مالک بن عبد بن سریع (64) مجمع بن عبدالله عائذی (65 و 66) مسعود بن حجاج و پسرش (67) مسلم بن عوسجه (68) مسلم بن کثیر (69) منجح مولی الحسین ع (70) نافع بن هلال (71) نعمان بن عمرو (72) نعیم بن عجلان (73) وهب بن عبدالله (74) یحیی بن سلیم (75) یزید بن حصین همدانی (76) یزید بن زیاد کندی (77) یزید بن نبیط .

(( تذکر: در کتاب یاد شده تعداد شهدا 82 نفر ذکر شده اما فقط از نام 77 نفر بشرح بالا نام برده شده است)).

جدول دوم: اسامی کسانی است که در منابع متاخرتری مانند زیارت رجبیه- مناقب ابن شهر آشوب
- مثیر الاحزان یا لهوف آمده است که عبارتند از: ( 29 نفر )

(1)  ابراهیم بن حصین (2) ابو عمرو نهشلی (3) حماد بن حماد (4) حنظله بن عمرو شیبانی (5) رمیث بن عمرو (6) زائد بن مهاجر (7) زهیر بن سائب (8) زهیر بن سلیمان (9) زهیر بن سلیم ازدی (10) سلمان بن مضارب (11) سلیمان بن سلیمان ازدی (12) سلیمان بن عون (13) سلیمان بن کثیر (14) عامر بن جلیده یا: ( خلیده) (15) عامربن مالک (16) عبدالرحمن بن یزید (17) عثمان بن فروه (18) عمربن کناد (19) عبدالله بن ابی بکر (20) عبدالله بن عروه (21) غیلان بن عبدالرحمن (22) قاسم بن حارث (23) قیس بن عبدالله (24) مالک بن دودان (25) مسلم بن کناد (26) مسلم مولی بن عامر بن مسلم (27) منیع بن زیاد (28) نعمان بن عمرو (29) یزید بن مهاجر جعفی
.

ا:
ز نظر سن و سال تعدادی از این شهدا جوان بودند. نام این جوانان شهید در رکاب امام حسین ع از بنی هاشم و دیگران اینهاست:

(1)  علی اکبر (2) عباس بن علی (3) قاسم (4) عون بن علی (5) عبدالله بن مسلم (6 و 7  ) عون و محمد ( پسران زینب کبری ) (8) وهب (9) عمروبن قرظه (10) بکیر بن حر (11) عبدالله بن عمیر (12) نافع بن هلال (13) سیف بن حارث (14) اسلم (15) عمروبن جناده (16) مالک بن عبد و ...

ستایش عظیمی را که سیدالشهدا ع شب عاشورا از یاران خویش کرد نام آنان را جاویدان و مقامشان را جلوه گر ساخت. آنجا که فرمود: من اصحابی شایسته تر و بهتر از یاران خود نمی شناسم: فانی لا اعلم اصحابا اولی و لا خیرا من اصحابی و لا اهل بیت ابر و لا او صل من اهل بیتی- فجزاکم الله عنی جمیعا خیرا.

در زیارت ناحیه مقدسه هم امام زمان عج به آنان اینگونه سلام داده است: السلام علیکم یا خیر انصار ... .

در توصیف آن شیر مردان عارف : بسیار سخن می توان گفت. از زبان دشمن هم می توان حقایق را شناخت. به مردی که روز عاشورا همراه عمر سعد در کربلا شرکت داشته گفتند: وای بر تو !!! آیا ذریه رسول خدا ص را کشتید؟؟ گفت
... اگر تو شاهد چیزی بودی که ما دیدیم تو هم همچون ما می کردی. گروهی بر ما تاختند که دستهایشان بر قبضه شمشیرها بود همچون شیران خشمگین سواران را از چپ و راست در هم می نوردیدند و خویش را به کام مرگ می افکندند. نه امان می پذیرفتند نه علاقه به مال داشتند و نه چیزی می توانست مانع ورودشان بر برکه های مرگ گردد!!! اگر اندکی از آنان دست بر می داشتیم جان همه سپاه را می گرفتند. ای بی مادر پس می خواستی چه کنیم؟!...

 برای آشنایی با برخی فضائل آنان که حواریین امام حسین ع بودند رجوع کنید به منتخب التواریخ ص 245 تا 255 که بیست و شش فضیلت برای آنان بر شمرده است از جمله : رضایت از خدا- با وفا ترین اصحاب
- ثبت بودن نامشان در لوح محفوظ- برتربودن مقامشان از همه شهدا- همت والا با عده کم- توفیق بازگشت بدنیا در عصر رجعت- معروف بودنشان در آسمانها- شوق شهادت در رکاب امام حسین ع- یاران واقعی دین خدا- وارستگی و زهد و عبادت- دفن در سرزمین مقدس کربلا و...

همین فضیلتهاست که آنان را محبوب دلها ساخته و در دنیا و آخرت مورد غبطه جهانیانند.



 




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آذر 8 :: 9:32 صبح
مهسا

جاودانگی قیام امام حسین علیه السلام

حادثه عاشورا از دلخراش ترین وقایع تاریخ اسلامی به شمار می رود. این رخداد از هنگامه وقوع تاکنون مورد اهتمام و توجخ انسان های آزاده قرار گرفته است. متفکران و نویسندگان مسلمان و غیر مسلمان از زاویه های گوناگون آن را کاویده و به موضوعاتی از این دست نظر افکنده اند:

علل شکل گیری و پیدایش حادثه کربلا؛ درس های عاشورا؛ حضور زنان؛ گریه و عزاداری؛ تحیف ها و ... .

و البته هنوز جای مباحث بسیار تاریخی، اخلاقی و انسانی، جهت پژوهش های عمیق خالی است. یکی از پرسش هایی که مطرح است و در لابه لای نوشته ها به اجمال بدان پرداخته شده، راز جاودانگی این قیام است. با آنکه قیام های بسیار در تاریخ بشریت و نیز دوره های اسلامی به وقوع پیوسته، اما کشش و جاذبه و ژرفایی حادثه عاشورا در آن مشهود نیست. چه تفاوتی ماهوی میان آنها وجود دارد؟ چه رمز و رازی در این قیام و رخداد نهفته است؟

آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که:
1. اجتماع مردم در این ایام، و تجمع وصف ناشدنی روزهای تاسوعا و عاشورا به ویژه در کشورهای شیعه نشین از چه نیرویی تغذیه می کند؟ چرا گذشت قرن ها، نه تنها از نشاط آن نکاسته بلکه سال به سال بر رونق آن افزوده است؟

2. حضور گسترده نیروهای جوان که همه تعلق های جوانی اعم از مد لباس تا خواب سنگین را کنار نهاده اند، چگونه توجیه می شود؟ جوانان با ایده ها و حساسیت های متفاوت، که انرژی غیر قابل کنترل و روحیه ای گریزان از توصیه و پند دارند، چرا عمیقاً جذب این حادثه می شوند؟

3. نمایش زیبای هیئت های عزاداری و دسته های سینه زنی بدون آموزش های فنی و درازمدت که بسا زیباتر از رژه دسته های نظامی صورت می گیرد، آن هم با تنوع فراوان، بر حسب عرف ها و عادت های بومی و منطقه ای، چگونه تحلیل می شود؟ بسیار دیده می شود که سربازان بعد از آموزشی درازمدت به خوبی از عهده وظایف خود برنمی آیند، اما دسته های عزاداری خودآموز، آرایشی زیبا پیدا می کنند؟

4. چه چیزی مردم را در ایام محرم به احسان ها و ایثارهای بزرگ مالی وامی دارد؟ اطعام ها و خوان های گسترده در این ایام از چه عاملی سرچشمه می گیرد؟ با آن که برای جلب احسان های کم تراز این به تبلیغاتی گسترده و برنامه ریزی های درازمدت، نیاز است.

این همه پس از قرن های متمادی که از حادثه کربلا گذشته، و بدون کمترین جبر و تشویق دنیایی و حکومتی چه توجیهی دارد.

این نوشتار بر آن است تا اندازه ای در مورد این پرسش بررسی و کاوش کند. می توان علل و عوامل متعددی برای این جاودانگی برشمرد؛ مانند:

1. انتساب امام حسین علیه السلام و فرزندانش به رسول خدا .

2. حضور زنان و کودکان .

3. نهایت درنده خویی و ستمگری یزیدیان .

4. مشیت الهی .

5. ماهیت انسانی قیام عاشورا .

به نظر می رسد نمی توان ماندگاری و جاودانگی را به یک راز و سبب منتهی کرد، بلکه تمامی علل و عوامل پیش گفته در آن مدخلیت دارد.

سه عامل نخست واضح است و پیرامونش بسیار نوشته شده است. عامل چهارم شاید همان باشد که در پاره ای احادیث بدان اشاره می شود مانند:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انّ لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المومنین لاتبرد ابداً. (1)

«شهادت امام حسین علیه السلام را در دل های مومنان شراره ای است که هیچگاه خاموش نشود.» حقیقتاً تاثیر عوامل غیبی و آسمانی بر ماندگاری این حادثه را نمی توان انکار کرد.

به گمان ما عامل پنجم جایگاه ویژه ای دارد، گرچه علل چهارگانه دیگر هر یک تاثیر خود را می گذارد. چرا که این عامل بیشتر، عمق معرفت، انتخاب، اراده، تصمیم گیری و زیبایی عمل امام حسین و همراهانش را نشان می دهد. به تعبیر دیگر حسن فاعلی و حسن فعلی حادثه عاشورا، با این علت بیشتر نمایان می گردد.

این نوشتار می خواهد به اختصار حادثه کربلا را از این زاویه مورد مطالعه قرار دهد. در این جهان، آیین ها، مرام ها و حوادث تاریخی هر چه انسانی تر باشد و به جوهره وجودی انسان نزدیک تر، ماندگارتر خواهند بود.

حادثه عاشورا نیز چنین است. نمی بایست آن را تنها از زاویه انتساب به خاندان پیامبر بررسی کرد و یا تنها بر عوامل غیبی پای فشرد و یا اوج درنده خویی یزیدیان را منظور داشت و یا بر حضور زنان و کودکان تاکید ورزید، بلکه آن را به عنوان حادثه ای که تمام اصول و ضوابط انسان در آن منظور شده و هیچ امر غیر انسانی در ناحیه هدف و روش در آن به چشم نمی خورد، مطالعه کرد. گاه انسان ها درباره اهداف و روش های انسانی، خوب سخن می گویند و نیک قلم می زنند.

 برخی این هدف ها و روش ها را در عادی ترین شرایط زندگی پیاده می کنند. اعجاز و اعجاب حادثه عاشورا در آن است که در ناگوارترین شرایط زندگی، گروهی ذره ای از اهداف، روش ها و منش های انسانی تخطی نمی کنند و آن را در دشوارترین شرایط، عینیت می بخشند.

انسانی بودن این حادثه را در دو بعد هدف ها و روش ها پی می گیریم:

الف- اهداف
آرمان ها و اهدافی که امام حسین و یارانش از آغاز حرکت تا شهادت و اسارت بر آن پای می فشردند، کاملاً انسانی است که به برخی از آن اشاره می شود:

1. آگاهی بخشی
آگاهی بخشی، هوشیار کردن انسان ها، و از جهالت و سرگردانی درآوردن آنها، از عالی ترین اصول انسانی به شمار می رود.

امام حسین علیه السلام برای رهایی انسان از جهالت، سر درگمی، خون خود را نثار کرد. در زیارت اربعین که شیخ طوسی و دیگران آن را روایت کرده اند، چنین می خوانیم:

و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة(2)؛ او خون خودش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و نادانی رهایی بخشد.»

2. اصلاح گری
همیشه زدودن پیرایه ها از زوایای زندگی جمعی انسان ها، آرمانی ارزشمند و بزرگ بوده است. مصلحان کسانی اند که تلاش می کنند جامعه انسانی را از حرکت در بیراهه ها باز دارند و آنان را پایبند به قواعد انسانی سازند. برداشتن غل و زنجیرهای اجتماعی، فقر و پریشانی خاطری آدمیان جزو اصول اصلاح گری و اصلاح طلبی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با بعثت خود، تحولی الهی و انسانی در جامعه پدید آورد، لکن پس از رحلت ایشان پیرایه ها گریبانگیر جامعه نبوی شد و دچار ارتجاع گردید. اصلاحات حسینی در مسیر برداشتن این پیرایه ها و زدودن کجی ها بود تا با ارتجاع به جاهلیت بستیزد و آن را از میان برد. امام حسین به واقعیت آن روز جامعه چنین اشاره فرمود:

الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتنهای عنه (3)؛ آیا نمی نگرید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نیست.

اصلاح گری خود را نیز با این جملات بیان داشت:

انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی (4)؛ همانا برای جستن اصلاح در امت جدم، قیام کردم.

3. امنیت
استعداد آدمیان در فضای آرام و امن به فعلیت می رسد، شکفته می شود و کمال می یابد. اگر این امنیت فراگیر نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهره مند گردند، چنین جامعه ای را نمی توان امن نامید. هرگاه که دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت که همیشه بیشترین قشرهای اجتماعی را تشکیل می دهند، از امنیت برخوردار گردند، جامعه، انسانی و الهی است. امام حسین علیه السلام یکی از اهدافش را چنین بیان می کند:

و یأمن المظلومون من عبادک (5)؛ (بدان خاطر قیام کردم) که ستمدیدگان از بندگانت در امنیت به سر برند.

4. امر به معروف و نهی از منکر
یکی از مهم ترین اهداف قیام حسینی نظارت و کنترل بر قدرت متمرکز جامعه به شمار می رود. آن حضرت بر این باور است که حکمرانان در مسیر صواب حرکت نمی کنند و یکی از راه های بازدارندگی و نیز ایستادگی در برابر آن نظارت همگانی و کنترل قدرت از طریف نخبگان اجتماعی بلکه توده های اجتماعی است. امام حسین علیه السلام بر این هدف نیز بارها تاکید می ورزد:

ارید أن آمر بالمعروف وانهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی(6)؛ تصمیم دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و بر روش جدم و پدرم رفتار کنم.

در منزلگاه عُذَیب خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام حسین داده شد. و نیز گزارش دادند که مردم دل هایشان با شما است و شمشیرهایشان بر رویتان کشیده. طرماح به حضرت پیشنهاد کرد که از راه منصرف شوید و به سوی کوهی در منطقه ما حرکت کنید که از دسترس به دور است و ما برای شما بیست هزار رزمنده تعهد می کنیم که از شما دفاع کنند.

امام حسین پس از تشکر و سپاس فرمود: ان بیننا و بین القوم عهداً و میثاقاً و لسنا نقدر علی الانصراف؛ میان ما و مردم کوفه پیمانی است که نمی توان از آن سر باز زد.

روشن است که یکی از حوزه های اصلی امر به معروف و نهی از منکر، نظارت عمومی نسبت به حکمرانان و متولیان امور است و آنچه در زمان امام حسین علیه السلام صادق بود، همین حوزه از امر به معروف و نهی از منکر است؛ گرچه دامنه آن به روابط افراد با یکدیگر نیز گسترش دارد.

تا اینجا چهار آرمان اصلی قیام امام حسین که تمامی آنها در راستای اعتلای انسانیت و رشد و کرامت انسان ها است، برشمرده شد.

ب- روش ها
بسیاری از حرکت های اجتماعی، انقلاب ها و اصلاح طلبی ها، با آرمان و اهداف بلند و انسانی شروع می شود، اما آنچه در روش و عمل اتفاق می افتد، معمولاً سازگاری با اهداف و آرمان ها ندارد. نهضت حسینی اعجازش در همین است که روش به کار گرفته شده از سوی امام، صد در صد مطابق با آرمان و هدف او است. در روش و منش او چیزی نمی توان یافت که با آرمان و هدف نسازد، آن هم در اوج سختی، نبرد، خون، اسارت و ... . اینک به نمونه هایی از این روش و منش انسانی اشاره می شود:

1. صداقت و یکرنگی
عاشورا، نمایش مجسم و عینی باورهای دینی و خصلت های انسانی، در دشوارترین لحظات زندگی است. عاشورا می آموزد که در سخت ترین حالت ها می توان پایبند به آموزه های دین و صفات انسانی بود. آن جا که خطرها و دلهره ها بسیاری را به مصلحت سنجی و دوگانه زیستی وامی دارد، عاشورا افقی فراتر از آن یعنی صداقت و یکرنگی را به نمایش می گذارد؛ زیرا عاشورا زاییده مکتبی است که یکرنگی در عقیده را می پسندد و از نفاق برحذر می دارد. یکرنگی در انگیزه و نیت را توصیه می کند و ریا را شرک می شمرد، یکرنگی در سخن را تعلیم می دهد و دروغ را کلید همه پلیدی ها می داند؛ یکرنگی در داد و ستد را می آموزد و غش را حرام می کند، یکرنگی در دوستی را سفارش کرده و خیانت را مذمت می کند و ... .


عاشوراییان با خداوند، با امام، با امت و با دشمن با خویشتن، صادق و یکرنگ بودند. چهار تصویر زیر صداقت را در حادثه عاشورا نشان می دهد:

- هنگامی که امام حسین می خواست از مکه حرکت کند در جمع دوستان و یاران سخن گفت و آنان را با وعده پست و مقام و ثروت و آسایش به قربانگاه نکشاند، بلکه فرمود: اَلا و مَن کان باذلاً فینا مُهَجَتَهُ مُوطَناً علی لقاءالله نَفسَه فَلیَرحل معنا فانّی راحل مُصبِحاً إن شاءالله (7)؛ بدانید، آن که آماده است در راه ما بذل جان کند و خود را برای ملاقات خداوند، مهیا ساخته با ما کوچ کند؛ به راستی که من صبحگاهان با خواست خداوند حرکت خواهم کرد.»

- هنگامی که امام حسین علیه السلام بر بالین عباس آمد و او را غرقه در خون یافت گفت: آلان اِنکسَر ظهری(8)؛ اینک کمرم شکست.

- آن زمان که علی اکبر از رزمگاه بازگشت، به پدر گفت: العطش قد قتلی و ثقل الحدید اجهدنی(9)؛ تشنگی مرا از پای در آورده و سنگینی سلاح مرا بی تاب کرده است.

- امام حسین علیه السلام یاران خود را در شامگاه تاسوعا گرد آورد و شهادت خود را به آنان خبر داد و آنان را برای بازگشت آزاد گذاشت. (10) چنانکه رویای سحرگاه شب دهم را برای یاران بازگو کرد و حمله سگ های درنده را برایشان باز گفت. (11)

2. عدالت در عمل
عدالت را به آسانی می توان بر زبان راند، به سادگی می توان نوشت، به سهولت می توان نمایش داد، اما به سختی می توان با عدالت زیست. از همین رو است که خداوند در قرآن هنگامی که از روزه، عبادت، و ذکر، سخن می راند، با تعبیر «لعلکم تتقون»(12)؛ (شاید پارسا شوید) آن را ختم می کند. اما زمانی که به عدالت فرمان داده، آن را نزدیکترین راه حتمی و قطعی به تقوا می داند.

امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما کنت ابداً هم بقتال؛ من نبرد را آغاز نخواهم کرد.

امام حسین علیه السلام گرچه به شهادت عشق می ورزید و از مرگ هراسی نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مایه زیبایی و زیور زندگی می دانست، اما به کشتن دیگران راغب نبود و از آن کناره می گرفت، مگر دیگران به نبرد دست زنند. و حسینیان نیز باید خصلت عشق به شهادت را از پیشوای خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونریزی خرسند نباشند که اصل و قاعده اولی، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگی است.

اعدلوا هو اقرب للتقوی(13)؛ عدالت پیشه کنید، که نزدیک ترین راه به پارسایی است.

اینجا دیگر سخن از شاید و لیت و لعل نیست، بلکه از یک فرمول قطعی خبر می دهد. در حادثه عاشورا به جز خطابه های آتشین در مذمت ظلم و ستمگری و دعوت به عدل و انصاف نمونه ای برجسته و عینی از عدالت را می بینیم:

امام حسین علیه السلام هنگامی که بر بالین فرزند ارشد خویش علی اکبر آمد، صورت بر صورت فرزند نهاد و گفت: خاک بر دنیا پس از تو، چه چیزی این گروه را بر خداوند جسور و گستاخ کرده تا حریم پیامبر را هتک کنند. (14)

و زمانی که برده ای سیاه به نام «واضح» از لشکر عاشوراییان بر زمین افتاد و امام حسین علیه السلام را ندا داد، امام بر بالینش آمد و گونه بر گونه اش نهاد. این رفتار مایه مباهاتش شد و گفت: مَن مثلی و ابن رسول الله واضع خده علی خدّی؛ کیست مانند من که فرزند رسول خدا گونه به گونه اش گذارده باشد.(15)

3. گفتگو
خردمندان و فرزانگان، به سخن دیگران گوش می سپارند و تبیین باورها و توجیه رفتار خویش را عار ندانند. اینان گفتگو را بهترین راه نزدیکی انسان ها به یکدیگر می دانند.

در مقابل، آنان که برای خود شأن و منزلتی ساخته و دیگران را کمتر به حساب آورند، نه به سخن دیگران گوش کنند و نه راضی شوند کردار و رفتار خویش را روشن کنند.

در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسین علیه السلام و یارانش می بینیم. امام حسین علیه السلام با نوشته ها و خطابه ها، از راز حرکت خویش پرده برمی دارد، انگیزه و مرام خود را باز می گوید، سبب نافرمانی از حکومت یزید را به زبان می آورد و ...

همین رویه را در یاران وی می بینیم. آنان نیز هر یک خطابه هایی ایراد کرده و به تبیین مواضع و توجیه رفتار خود دست زدند.

جریان مقابل نه تنها حاضر نبود کار خود را موجه سازد، بلکه شنیدن سخن حق یاران حسین علیه السلام را کسالت آور قلمداد می کرد.

در روز عاشورا زهیر در برابر لشکریان یزید قرار می گیرد و به تبیین مواضع می پردازد. شمر به سویش تیر پرتاب کرده و می گوید: أبرمتنا یکثرة کلامک (16)؛ ساکت باشد، ما را از زیاده گویی خسته کردی.


بریر هم که از سربازان کهنسال امام حسین علیه السلام و از استادان قرائت در مسجد جامع کوفه بود، نزد لشکریان عمر سعد آمد و شروع به سخن کرد. هنوز چند جمله بر زبان نیاورده بود که از میان جمعیت فریاد برآمد: یا بریر! قد اکثرت الکلام (17)؛ بریر زیاده سخن گفتی.

4. ادب
سلوک اجتماعی بر پایه باور به شخصیت انسانی جدا از همه باورها، خصلت ها و طبقه اجتماعی را می توان ادب نامید. این همان است که امیرمومنان به مالک اشتر فرمود: مردمان یا برادر تواند در دینداری و یا همتای تواند در آفرینش.(18)

به دو پرده از ادب رفتاری در حادثه عاشورا بنگرید:

- روز هفتم محرم شمر، نزدیک خیمه های امام حسین علیه السلام آمد و با صدایی بلند فریاد زد: ابن بنو اختنا؟ «خواهرزاده های ما کجایند؟» عباس و برادرانش کجا هستند؟ (شمر با مادر ابوالفضل خویشاوندی قبیله ای داشت). عباس علیه السلام رو گرداند و پاسخی نداد. امام حسین علیه السلام فرمود: پاسخ دهید گرچه فاسق باشد.(19) (آنگاه عباس علیه السلام و شمر به گفتگو پرداختند.)

مادر عمرو بن جناده که کودکی یازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر این زن در یورش نخست دشمن، به شهادت رسید. وقتی کودک از امام حسین اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش کشته شده و شاید مادرش راضی نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است.

- در مسیر مکه به کوفه، حرّ با هزار سواره برای بستن راه امام حسین علیه السلام خود را به آنان رسانید. وی ماموریت داشت، امام را به کوفه نزد عبیدالله ببرد.

پیمودن راه طولانی تشنگی را بر حر و همراهانش غالب کرده بود. امام حسین چون تشنگی آنان را دید، فرمان داد همه را سیراب سازید.

أمر أصحابه ان یسقوهم و یرشقواالخیل(20)؛ به یارانش دستور داد که آنها را سیراب کنند و اسبانشان را نیز سیراب سازند.

5. احترام به موقعیت و جایگاه انسان ها
وقتی امام حسین به منزلگاه شَراف رسید، حر با هزار سوار برای بستن راه و بازگرداندن از حرکت فرود آمد.

امام حسین پس از آن که دستور داد آنان و اسبانشان را سیراب سازند، برایشان سخن گفت و از فلسفه حرکت خویش سخن راند و چنین بر زبان آورد که من خود بدینجا نیامدم، بلکه در پی دعوت ها و نامه های شما بود و اگر خرسند نیستید، بازگردم.

به هر حال، وقت نماز ظهر فرا رسید. حجاج بن مسروق اذان گفت. امام حسین علیه السلام رو کرد به حر و فرمود: اتصلی باصحابک؛ تو با لشکر خود نماز می خوانی؟ و حر گفت: لابل نصلی جمیعاً بصلاتک (21)؛ همه به امامت شما نماز می گزاریم. اگر در آداب نماز جماعت از استحباب امامت حاکم، فرمانده، صاحب منزل و ... سخن رفته است، امام حسین علیه السلام حرمت یک فرمانده را نگه می دارد و او را مخیر می سازد و البته ادب حر نیز ستودنی است که با آن که برای راه بستن آمده، اما نیکو، حرمت سبط رسول خدا را پاس می دارد.

6. احترام به پیمان ها
در منزلگاه عُذَیب خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام حسین داده شد. و نیز گزارش دادند که مردم دل هایشان با شما است و شمشیرهایشان بر رویتان کشیده. طرماح به حضرت پیشنهاد کرد که از راه منصرف شوید و به سوی کوهی در منطقه ما حرکت کنید که از دسترس به دور است و ما برای شما بیست هزار رزمنده تعهد می کنیم که از شما دفاع کنند.

امام حسین پس از تشکر و سپاس فرمود: ان بیننا و بین القوم عهداً و میثاقاً و لسنا نقدر علی الانصراف (22)؛ میان ما و مردم کوفه پیمانی است که نمی توان از آن سر باز زد.

و از این رو است که در روایت های بسیار، پایبندی به پیمان ها نشانه دینداری شمرده شده است.

امام باقر علیه السلام در حدیثی فرمود:

انّا لنحب من کان عاقلاً، فهماً، فقیهاً، حلیماً، مداریاً، صدوقاً، وفیّاً (23)؛ ما دوست داریم کسی را که خردمند، فهیم، دانا، بردبار، سازگار، یکرنگ و وفادار به پیمان باشد.

7. پرهیز از جنگ افروزی
آنگاه که امام به سرزمین نینوا رسید، نامه عبیدالله بن زیاد به حر رسید که بر امام حسین علیه السلام سخت گیرد.

در این هنگام زهیر به امام حسین گفت: نبرد با اینان برای ما آسان است از جنگیدن با لشکریانی که پس از این خواهند آمد.

و زن خولی تا پایان عمر از اندوه غم شهادت امام حسین علیه السلام آرایش نکرد.

امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما کنت ابداً هم بقتال(24)؛ من نبرد را آغاز نخواهم کرد.

امام حسین علیه السلام گرچه به شهادت عشق می ورزید و از مرگ هراسی نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مایه زیبایی و زیور زندگی می دانست، اما به کشتن دیگران راغب نبود و از آن کناره می گرفت، مگر دیگران به نبرد دست زنند. و حسینیان نیز باید خصلت عشق به شهادت را از پیشوای خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونریزی خرسند نباشند که اصل و قاعده اولی، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگی است.

8. شیوه دعوت
وقتی امام به منزلگاه قصر بنی مقاتل فرود آمد، چادر بزرگی بر پا دید. پرسید از آن کیست؟ گفته شد از عبیدالله بن حر جعفی است که مردی متمول و ثروتمند بود. امام حسین علیه السلام حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وی را به سوی حسین علیه السلام فراخواند. حجاج چیزی همراه داشت. عبیدالله پرسید: این چیست؟ حجاج گفت: هدیة الیک و کرامة قبلته هذاالحسین یدعوک الی نصرته (25)؛ این هدیه ای برای تو است اگر بپذیری. اینک حسین تو را برای یاری فرا می خواند.


عبیدالله گفت: وقتی از کوفه بیرون آمدم جمعیت بسیاری دیدم که برای نبرد با حسین مهیا می شدند و من توانایی یاری حسین را ندارم. چون حجاج سخن عبیدالله را برای امام نقل کرد، امام حسین علیه السلام با جمعی از یاران و خاندانش نزد او رفت.

9. حضور زنان
حضور زنان و احترام به این حضور، از سوی امام حسین یکی از منش های انسانی این قیام است. حادثه عاشورا از آغاز تا پایان از حضور زنان برخوردار بوده و نیز بسیار تاثیرگذار بودند، و استاد مطهری، حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذکر و مونث) دانسته، یعنی حادثه ای مردانه و زنانه.

همسر زهیر دلهم دختر عمرو، او را با توصیه و تشویق بسیار، به یاری حسین علیه السلام وامی دارد و از او وعده شفاعت در آخرت می گیرد.(26) گرچه نام زهیر آوازه تاریخ شد و از همسر وی کمتر سخن به میان می آید.

ام وهب دختر عبدالله همسر عبدالله بن عمیر کلبی، با برداشتن عمودی به تشویق شوهرش به نبرد می پردازد و می خواهد به همراه شوهر کشته شود که امام حسین علیه السلام او را برمی گرداند و می فرماید بر زنان نبرد واجب نیست. (27)

و نیز وقتی کعب بن جابر بر بریر یورش برد، همسرش او را سرزنش کرد و گفت دیگر با تو سخن نگویم، تو دشمنان فرزند فاطمه را یاری دادی. (28)

مادر عمرو بن جناده که کودکی یازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر این زن در یورش نخست دشمن، به شهادت رسید. وقتی کودک از امام حسین اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش کشته شده و شاید مادرش راضی نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است. (29)

چنانکه زنی از قبیله بکر بن وائل، هم تباری های خود را به جهت غارت رزمگاه امام حسین، سرزنش کرد.(30)

و زن خولی تا پایان عمر از اندوه غم شهادت امام حسین علیه السلام آرایش نکرد. (31)

نیز در برخی کتب تاریخ نقل شده که امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات زندگی به خواهرش زینب گفت: یا اختاه لاتنسینی فی نافلة اللیل (32)؛ خواهرم مرا در نماز شب از یاد مبر.

جالب است توجه شود که در واقعه کربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسین چشمگیر است و نیز جماعت و یاری زنان از سپاه دشمن؛ ولی نام زنی که به یاری یزیدیان برخاسته باشد و آنان را مدد رسانده باشد، نقل نشده است.

10. اهتمام به گرفتاری ها
در غروب روز نهم که امام حسین علیه السلام یارانش را گرد آورد و آنان را برای رفتن مخیر ساخت. به محمد بن بشیر حضرمی که پسرش در مرزهای ری به اسارت گرفته شده بود، فرمود: انت فی حَلِّ من بیعتی فاعمل فی فکاک ولدک؛ بیعت خود را از تو برداشتم برای رهایی فرزندت تلاش کن.

وی در پاسخ گفت: به خداوند چنین نکنم. آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود:

اذا أعط ابنک هذه الاثواب الخمسة لیعمل فی فکاک اخیه (33)؛ پس این پارچه ها به فرزندت دیگرت ده تا در راه آزادی برادرش از آن بهره برد.

در پایان امیدواریم متولیان امور دینی در بزرگداشت این گونه شعائر بکوشند:

الف. حس مذهبی و دینی این حرکت و روح گرفتن آن را قوی سازند.

ب. این حرکت را با آگاهی بخشی و معرفت دهی همراه کنند.

ج. آن را از خرافات و بدعت های عوامانه بپیرایند.

د. در این مسیر زنده و سازنده، مانع و آفت، ایجاد نکنند.

ه. مقدماتی فراهم آورند تا این حرکت در جریان های خاص سیاسی و جناحی وارد نشود، و رنگی جز رنگ حسینی به خود نگیرد.

تا ماهیت الهی و انسانی این قیام جاودانه همیشه و چونان گذشته درس آموزی های بیشتر، پرتوافکنی های گسترده تر را به همراه داشته باشد.

پی نوشت ها:
1. مستدرک الوسائل، ج10، ص 318

2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 731

3. مقتل الحسین، ص 232

4. همان، ص 156

5. الحیاة، ج2، ص 231

6. همان

7. مقتل الحسین، ص 194

8. همان، ص 338

9. همان، ص 322

10. همان، ص 258

11. همان، ص 267

12. سوره بقره، آیه 21، 63 و 183

13. سوره توبه، آیه 8

14. مقتل الحسین، ص 308

15. همان، ص 308

16. همان، ص 284

17. نهج البلاغه، نامه 53

18. مقتل الحسین، ص 285

19. همان، ص 252

20. همان، ص 214

21. همان، ص 214- 216

22. همان، ص 222

23. بحارالانوار، ج 78، ص 245، ح 56

24. مقتل الحسین، ص 228

25. همان، ص 223- 224

26. همان، ص 208- 209

27. همان، ص 293- 294

28. همان، ص 309- 310

29. همان، ص 314

30. همان، ص 386- 387

31. همان، ص 391- 392

32. اعلام النساء المومنات، ص 381

33. مقتل الحسین، ص 260.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آذر 8 :: 9:16 صبح
مهسا

گزارش روزشمار وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشورا.

قصر بنی مقاتل...چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند. حضرت از آنها پرسید: ایه به یاری من می ایید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگرگفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.

* حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام(ع) همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه ی استرجاع(انا لله و انا الیه راجعون) را تکرار می کرد.« علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می اید.» علی اکبر گفت:« پدرم! ایا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود:« سوگند به خدا که ما بر حقّیم.» علی اکبر گفت:« پس ما را باکی از مرگ نیست.» امام فرمود:« خدا تو را جزای خیر دهد.»

* حسین(ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:

پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز از این که جزو کسانی باشی که با ما می جنگد. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش می افکند.

نینوا( و کربلا)...پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* «نینوا» جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام(ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سئوال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، گریست و فرمود:« پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدّم رسول خدا چنین وعده داد.» سپس اصحاب امام(ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حرّ نیز در ناحیه ی دیگری در مقابل امام اردو زدند.

* حضرت(ع) اهل بیت خود را جمع کرده، نظری بر آنها افکند و گریست. سپس فرمود:« خدایا! ما را از حرم جدّمان راندند، و بنی امیه در حقّ ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان.»

* عبیدالله بن زیاد نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز ایی! والسلام. امام(ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

* امام حسین(ع) چون نامه ی ابن زیاد را خواند، فرمود:

رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند.(خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله ی عمر بن سعد(بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار(داوطلب جنگ با امام حسین(ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امام حسین(ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدر برای جنگ با حسین(ع) به کربلا آمد.

* عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود:« مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام(ع) مطلع گشت، گفت:« امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»

* سخن امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا

مردم بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین می روند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش اید، دینداران بسیار اندک می شوند.

کربلا....شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد:

«ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند.

* شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب با دوهزار جنگجو، حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینه با سه هزار جنگجو، و نصر بن حرشه با دوهزار جنگجو برای جنگ با حسین(ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.

* امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود:

« نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه ی جنگ با آنان فرار نمی کنم.

کربلا....یکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.

* عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین(ع) از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند.

* چون گروهی از مردم می دانستند که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند. نوشته اند: فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می کردند.

* از سخنان امام حسین(ع) با سپاه دشمن

« هیهات ما تن به ذلت نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاکی که ما را پرورده است و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگز فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

کربلا....دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.

* حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت:« لا حول و لا قوه الا بالله»

* نامه امام از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم

« مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.

کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

* عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!

حضرت فرمود:« خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.

* امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:

بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

کربلا....چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.

* ملاقات امام(ع) با عمرسعد:

حضرت فرمود:« ای پسر سعد! ایا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد...گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»

* عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.»

* سخن امام حسین(ع) با یارانش

« ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.

کربلا....پنج شنبه نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* شمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید:« برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»

* امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.

* حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.

* گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.

* سخن امام(ع) خطاب به دشمن:

« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است.

کربلا....دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* امام(ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:« ...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید.»

* حضرت(ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین0ع) را نشانه رفتند. امام(ع) فرمود:« یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.

* امام حسین(ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت(ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که نشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست، اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آذر 8 :: 9:9 صبح
مهسا

 

شعری زیبا درباره چادر  

 

بشنو از چادر که در توصیف زن           تار و پودش با تو می گوید سخن  

 

تار و پودم را شرافت تافته            تا شرافت را به عصمت بافته

 

در کلاس حفظ تقوی و شرف          دختران درند و چادر چون صدف

 

بهترین سرمایه زن چادر است         زانکه زن را زینت زن چادر است

 

چادر از بهر زنان الزامی است            بهر زن بی چادری ناکامی است

 

حفظ چادر در سرای اقتدار         دختران را هست تاج افتخار

 

 حفظ چادر حفظ دین و مذهب است             شیوه زهرا و درس زینب است 

 

حفظ چادر حافظ ناموس هاست          پاسدار حیله جاسوس هاست

 

حفظ چادر نص قرآن مجید           قفل جنت را بود تنها کلید

 

حفظ چادر سد فحشا می شود          رو سفیدی نزد زهرا می شود

 

حفظ چادر چاره ساز کار هاست        حافظ گل از هجوم خارهاست  

 

حفظ چادر زخم ها را مرحم است           دست رد بر سینه نامحرم است

 

حفظ چادر التیام درد هاست             سد محکم در بر نامرد هاست




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آذر 1 :: 11:15 صبح
مهسا

چهل حدیث در مورد حجاب زن و مرد


1-  امام على علیه السّلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(5820)

2- امام صادق علیه السلام می فرمایند: حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد.                     ( المستدرک، ج5)

3-  امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار می‌دهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمی‌داری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر می‌توانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند

4- حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند

5- رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند.

6-  در یک روز بارانی حضرت علی(علیه‌السلام) با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بقیع بودند که زنی سوار بر الاغ از آن‌جا عبور می‌کرد. ناگهان پای الاغ در چاله‌ای فرو رفت و زن از بالای آن به زیر افتاد. رسول خدا به سرعت روی خود را برگرداند. حاضران به رسول خدا گفتند این زن شلوار به تن دارد. حضرت سه بار فرمود: خداوند زنان شلوار پوش را رحمت کند. سپس فرمودند: ای مردم! شلوار را به عنوان پوشش برگزینید؛ چرا که از پوشاننده‌ترین لباس‌های شماست‌. و به‌وسیله‌ی آن از زنان خود به هنگام خروج آنان از منزل محافظت کنید. (البته باید توجه داشت که پیامبر، شلوار را به عنوان مکمل پوشش مطرح کردند، نه جایگزین پوشش!)

7- پیامبر فرموده اند:خدا مردانی را که شبیه زن می‏شوند و زنانی را که خود را شبیه مرد قرارمی‏دهند ، نفرین کرده است.

8- رسول خدا(ص) فرمودند:سه گروه، هرگز داخل بهشت نمی‌شوند :1- زنی که خود را درلباس وحرکات وامور دیگر شبیه مرد سازد  و...

9- امام علی علیه السلام می فرماید: بهترین لباس ؛ لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد.

10-  در حدیث قدسی آمده است :به بندگانم بگوئیدبه لباس دشمنانم در نیایند و خود را شبیه دشمنان من نکنند که در این صورت آنها هم دشمنان من خواهند بود

11- پیامبر می فرمایند:خداوند شما را از عریان شدن نهی کرده است پس شرم کنید از فرشتگانی که همراه شما هستند همان گرامیانی که از شما جدا نمی شوند مگر هنگام قضای حاجت و خلوت کردن با همسر

12- از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرسیدند: آیا در تنهایی می‌توانیم کشف عورت کنیم؟ حضرت جواب دادند: خداوند بیش از مردم سزاوار است که از او شرم شود.( سنن ابن ماجه )

13- رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)فرمودند: خداوند شما را از عریان شدن بازداشته است؛(بحار الانوار ج. 56) لذا از عریان شدن بپرهیزید.( سنن الترمذی )

14- حضرت علی(علیه‌السلام) می فرمایند: وقتی کسی عریان شود، شیطان به او نظر می‌اندازد و در او طمع می کند؛ پس خود را بپوشانید.( تهذیب )

15- پیامبر سه بار فرمود :خدایا ! زنان شلوار پوش را بیامرز . اى مردم ! شلوار بپوشید که شلوار پوشاننده ترین جامه‌‏هاى شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون مى‏آیند با شلوار حفظ کنید

16- پیامبر فرمود: صیانت زن او را شادابتر و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند

17- پیامبر فرمود: غذائی بخور که خود می پسندی ولی لباسی بپوش که مردم می پسندند

18- در روایت است که برای پیامبر چند قواره پارچه آوردند پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن و قسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.( سنن أبی داود، ج 2)

19- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک‌‌».( شیخ مفید، امالی).

20- حضرت علی(ع) فرمودند: بر شما باد بر پوشیدن لباس ضخیم؛ چرا که هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

21- اسماء دختر ابوبکر و خواهر عایشه به خانه پیغمبراکرم(ص) آمد درحالی که جامه‌های نازک و بدن نما پوشیده بود.رسول اکرم(ص)روی خویشرا ازوی برگرداند و فرمود:ای اسماء همین که زن به حد بلوغ رسید سزاوار نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر ازمچ دست به پایین و صورتش(الدرالمنثورج 5)

22- رسول خدا(ص) وضعیت دوران ما را از قبل پیش ‌بینی می‌کنند: در آخر امت من، مرد نماهایی هستند که سوار بر وسایل نقلیه خود، بر در مساجد پیاده می‌شوند. زنان اینان، پوشیده‌هایی برهنه‌اند که موهایشان برآمده است. این‌ها زنان نفرین‌شده‌اند.( المحاسن، ج1)

23- رسول خدا(ص)  می‌فرماید: برای زن جایز نیست مچ پایش را برای مرد نامحرم آشکار سازد و اگر مرتکب چنین عملی شد اول اینکه: خداوند سبحان همیشه او را لعنت می‌کند. دوم اینکه: دچار خشم و غضب خداوند بزرگ می‌شود. سوم اینکه: فرشتگان الهی هم او را لعنت می‌کنند. چهارم: عذاب دردناکی برای او در روز قیامت آماده شده است.هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ پای خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیرشوهرش انجام دهد دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسیت به خود خشمگین کرده است.

24- رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند:1- زر و زیور خود را در منظر و دیدگاه غیرشوهر مگذار و در غیاب شوهر خود را خوشبو مکن و مچ پا را نشان مده اگر چنین کنید دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده اید.

25- پیامبر اکرم(ص)زنان را از پوشیدن لباس‌های توجه برانگیز بر حذر می‌داشتند.

26- امام صادق(ع) به یکی ازخواهران محمدبن ابی‌عمیر فرمود : وقتی که به دیدار برادرت رفتی لباسهای رنگارنگ و تحریک‌آمیز برتن نکن.

27- رسول حق (ص) به حولا فرمود :روسرى خود را که جلب نظر مى کند نشان مده اگر چنین کنی دینتان را تباه و خدا را به خشم آورده ای.

28- امام رضا (ع):هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند خدا رحمتش را از او باز می دارد .(همراه با نماز)

29- پیامبر فرمود: لباسی بپوش که انگشت نمای مردم نشوی و عزت واحترامت هم محفوظ بماند.

30- فضیل بن یسار می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که آیا ساعد های زن از قسمتهائی است که باید از غیر محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زیر روسری قرار می گیرد باید پوشیده شود همچنین از محل دستبند به بالا باید پوشیده شود . (کافی جلد 5 )

31- نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشکار کرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار).(مجمع البحرین).

32- عایشه می گوید: دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز وارد شد و هنگامی که او را دید از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول الله این دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پیامبر فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود موضع دیگری را نمایان کند.( جامع البیان، ج 9)

33- امام صادق(ع) می‌فرمودند:«سزاوار نیست زن مسلمانی، لباسی بپوشد که بدن وی را نمی‌پوشاند»

34- عبداللّه‏ بن‏عباس، مفسّر و شاگرد سرشناس امیرالمؤمنین علی(ع) گفته است:زن (باید) مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.»( مجمع البیان، ج7)

35- از حدیث امام باقر استفاده می‌شود که محارم زن مانند برادر، پدر و ... حق ندارند به همه جای زن بنگرند و زن نیز نباید بگذارد پایین‌تر از جای گردنبد و بالاتر از مچ دست آشکار گردد. چنین نیست که زن نزد محرمها، هر لباسی بپوشد و با هر آرایشی بیرون آید واندام خود را بنمایاند.

36- یکی از اصحاب پیامبر می‌گوید روزی نشسته بودم و لباسم کنار رفت و ران پایم پیدا شد. پیامبر که در حال عبور بودند، به من گفتند: ران خود را بپوشان که جزء عورت است.( مسند احمد )(قابل توجه برخی آقایان)


37- حضرت موسی(علیه‌السلام) آن‌قدر بر پوشیدگی خود محافظت می‌کرد که مردم می‌پنداشتند وی بیماری جسمانی دارد. رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) درباره‌ی او می‌فرمود: همانا موسی مردی باحیا و پوشیده بود که به دلیل حیایش، هیچ نقطه از بدن وی دیده نشد و لذا هنگامی که می‌خواست وارد آب شود تا بدنش وارد آب نمی‌شد، لباس خود را بیرون نمی‌آورد؛ در حالی که بنی‌اسرائیل حیا نمی‌کردند و در برابر هم برای شستشو برهنه می‌شدند و به یکدیگر نگاه می‌کردند.

38- پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم هرگاه می‌خواستند غسل کنند، کسی به‌وسیله‌ی پرده ایشان را مستور می‌ساخت.

39- امام صادق(علیه‌السلام) پوشیدگی شدید لقمان را از علل حکیم شدن وی می‌دانند. (قابل توجه کسانی که می گویند پوشش فقط برای زن است)

40- پیامبر روزی یکی از کارگران خود را دید که در فضای باز غسل می‌کند. به وی فرمود: نمی‌بینم از خدایت شرم کرده باشی! مزدت را بگیر ما نیازی به تو نداریم.( المصنف )




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آذر 1 :: 11:4 صبح
مهسا
<   <<   6   7   8   9   10   >