سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
فرهنگی
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 23
  • کل بازدیدها: 163913



   «فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم

و معرفة اولیائکم

و رزقنی البرائة من اعدائکم

ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخر?

و ان یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الآخر?»

 

                                                                                                                                                      (زیارت عاشورا)

 

 

 

«و بالجمله یزید فرمان داد تا آن سر مبارک را در طشتی در پیش روی او نهادند و اهل بیت علیه السلام را در پشت سر او نشانیدند تا به سر حسین نگاه نکنند، سید سجاد علیه السلام را چون چشم مبارک بر آن سر مقدس افتاد? بعد از آن هرگز از سر گوسفند غذا میل نفرمود و چون نظر حضرت زینب سلام الله علیها بر آن سر مقدس افتاد? بی طاقت شد و دست برد و گریبان خود را چاک کرد و با صدای حزینی که دلها را مجروح می کرد ندبه آغاز نمود و می گفت یا حسینا و ای حبیب رسول خدا و ای فرزند مکه و مِنا! ای فرزند دلبند فاطمه زهرا و سیده نساء! ای فرزند دختر مصطفی. اهل مجلس آن لعین همگی به گریه درآمدند و یزید خبیث پلید ساکت بود.

پس صدای زنی هاشمیه که در خانه یزید بود به نوحه و ندبه بلند شد و می گفت یا حبیباه! یا سید اهلبیناه! یابن محمداه! ای فریاد رس بیوه زنان و پناه یتیمان، ای کشته تیغ اولاد زناکاران، بار دیگر حاضران که آن ندبه را شنیدند? گریستند و یزید بی حیا هیچ ازین کلمات متأثر نشد و چوب خیزرانی طلبید و به دست گرفت و بر دندانهای مبارک آن حضرت می کوفت و اشعاری می گفت که حاصل بعضی از آنها آنکه ای کاش اشیاخ بنی امیه که در جنگ بدر کشته شدند حاضر می بودند و می دیدند که من چگونه انتقام ایشان را از فرزندان قاتلان ایشان کشیدم و خوشحال می شدند و می گفتند ای یزید دستت شل نشود که نیک انتقام کشیدی. چون ابوبرزه اسلمی که حاضر مجلس بود و از پیش یکی از صحابه حضرت رسول بود? نگریست که یزید چوب بر دهان مبارک حضرت حسین علیه السلام می زند گفت: «ای یزید! وای بر تو! آیا دندان حسین را به چوب خیزران می کوبی؟ گواهی می دهم که من دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دندانهای او را و برادر او حسن(علیه السلام) را می بوسید و می مکید و می فرمود شما دو سید جوانان اهل بهشتید،‌ خدا بکشد کشنده شما را و لعنت کند قاتل شما را و ساخته کند از برای او جهنم را.» یزید از این کلمات در غضب شد و فرمان داد تا او را بر زمین کشیدند و از مجلس بیرون بردند. این وقت جناب زینب دختر امیرالمومنین علیهما السلام برخاست و خطبه خواند که خلاصه آن به فارسی چنین می آید:

       «حمد و ستایش مختص یزدان پاک است که پروردگار عالمین است و درود و صلوات از برای خواجه لولاک رسول او محمد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین است. هر آینه خداوند راست فرموده هنگامی که فرمود ثم کان عاقبة الذین اساؤ السوء أن کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزؤن.» حضرت زینب سلام الله علیها از این آیه مبارکه اشاره فرمود که یزید و اتباع او که سر از فرمان خدای برتافتند و آیات خدا را انکار کردند بازگشت ایشان به آتش دوزخ خواهد بود. آنگاه روی بایزید آورد و فرمود: «هان ای یزید! آیا گمان می کنی که چون زمین و آسمان بر ما تنگ کردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت و مکانت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی و قربت خود را در حضرت یزدان به زیادت کردی؟ از این جهت آغاز تکبر و تنمر نمودی و بر خویشتن بینی بیفزودی و یکباره شاد و فرحان شدی که مملکت دنیا بر تو گرد آمد و سلطنت ما از بهر تو صافی گشت? نه چنین است ای یزید! عنان بازکش و لختی بخود باش! مگر فراموش کردی فرمایش خدا را که فرموده: «البته گمان نکنند آنانکه کفر ورزیدند که مهلت دادن ما ایشان را بهتر است از برای ایشان همانا مهلت دادیم ایشان را تا بر گناه خود بیفزانید و از برای ایشانست عذابی مهین.» آیا از طریق عدالت است ای پسر طلقا که زنان و کنیزان خود را در پس پرده داری و دختران رسول خدا را چون اسیران شهر به شهر بگردانی؟ همانا پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کردی و ایشان را از پرده برآوردی و در منازل و مناهل به همراهی دشمنان کوچ دادی و مطمح نظر هر نزدیک و دور و وضیع و شریف ساختی? در حالتی که از مردمان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبود. و چگونه امید می رود که نگاهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را بخاید و از دهان بیفکند و گوشتش به خون شهیدان بروید و نمو کند (کنایه از آنکه از فرزند هند جگرخواره چه توقع باید داشت و چه بهره توان یافت) و چگونه درنگ خواهد کرد در دشمنی ما اهل بیت کسی که بعض وکینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه به نظر دشمنی ما را نظر کرده? پس بدون آنکه جرم و جریرتی بر خود دانی و بی آنکه امر عظیم شماری شعری بدین شناعت می خوانی: 

                       لا هلوا و استهلوا فرحا               ثم قالوا یا یزید لا تشل

و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابوعبدالله علیه السلام سید جوانان اهل بهشت می زنی? و چرا این بیت را نخوانی و حال آنکه دلهای ما را مجروح و زخمناک کردی و اصل و بیخ ما را بریدی از این جهت که خون ذریه پیغمبر را ریختی و سلسله آل عبدالمطلب را که ستارگان روی زمین اند گسیختی و مشایخ خود را ندا می کنی و گمان داری که ندای تو را می شنوند، و البته زود باشد که به ایشان ملحق شوی و آرزو کنی که شل بودی و گنگ بودی و نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را که کردی? لکن آرزو سودی نکند.» آنگاه حق تعالی را خطاب نمود و عرض کرد: «بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که با ما ستم کرد و نازل گردان غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت.»

   پس فرمود: «هان ای یزید! قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را، و زود باشد که بر رسول خدای وارد شوی در حالتی که متحمل باشی وِزْر ریختن ذریه او را و هتک حرمت عترت او را در هنگامی که حق تعالی جمع می کند پراکندگی ایشان را و می گیرد حق ایشان را. و گمان مبر (البته) آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند? بلکه ایشان زنده اند و در راه پروردگار خود روزی می خورند و کافی است تو را خداوند از جهت داوری? و کافی است محمد صلی الله علیه و آله تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت و زود باشد که بداند آن کسی که تو را دستیار شد و بر گردن مسلمانان سوار کرد و خلافت باطل برای تو مستقر گردانید چه نکوهیده بدلی برای ظالمین است و خواهید دانست که کدام یک از شما مکان او بدتر و یاور او ضعیف تر است و اگردواهی روزگار مرا باز داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم همانا من قدر تو را کم می دانم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را کثیر می شمارم? چه اینها در تو اثر نمی کند و سودی نمی بخشد، لکن چشمها گریان و سینه ها بریان است? چه امر عجیب و عظیم است. نجیبانی که لشگر خداوندند به دست طلقاء که لشگر شیطانند کشته گردند و خون ما از دستهای ایشان بریزد و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و بنوشد و آن جسدهای پاک و پاکیزه را گرگهای بیابانی به نوبت زیارت کنند و آن تنهای مبارک را مادران بچه کفتارها بر خاک بمالند. ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت تو گردد? در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که پیش فرستادی و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده و در حضرتِ او است شکایت ما و اعتماد ما. اکنون هر کید و مکری که توانی بکن و هر سعی که خواهی به عمل آور و در عداوت ما کوشش فرو مگذار? و با این همه به خدا سوگند که ذکر ما را نتوانی محو کرد و وحی ما را نتوانی دور کرد، و با زندانی فرجام ما را? و درک نخواهی کرد غایت و نهایت ما را? و عار کردار خود را از خویشتن نتوانی دور کرد و رأی تو کذب و علیل و ایام سلطنت تو قلیل و جمع تو پراکنده و روز تو گذرنده است در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران است. 

  سپاس و ستایش خداوندی را که ختم کرد و در ابتدا بر ما سعادت را و در انتها رحمت و شهادت را و از خدا سوال می کنم که ثواب شهدای ما را تکمیل فرماید و هر روز بر اجرشان بیفزاید و در میان ما خلیفه ایشان باشد و احسانش را بر ما دائم دارد که اوست خداوند رحیم و پرودگار ودود، و کافی است در هر امری و نیکو وکیل است.»

 

(قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج1، 432-429) 

 

 




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 90 آذر 16 :: 11:11 صبح
مهسا