سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
فرهنگی
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 14
  • کل بازدیدها: 163779




علم غیب مخصوص خداست و هر کسى را که خداوند بخواهد


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بحث در مورد علم غیب و اینکه آیا این علم منحصر به خداوند متعال است و دیگران از آن بهره اى ندارند و یا اینکه دیگران نیز مى توانند داراى این علم باشند بحثى گسترده است . شما پس از مطالعه انبوه روایاتى که در این کتاب فقط از یک امام یعنى امیرالمؤمنین علیه السلام آورده شده است ، به این باور عمیق خواهید رسید که خداوند متعال این علم را بطور یقین در اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده است و هیچ دغدغه و تردیدى در آن نیست .
گذشته از اینها هیچکس نباید در این امر تردید داشته باشد که خداوند متعال قادر است بخشى از علوم خود را هر قدر که صلاح بداند در اختیار اولیاء خود قرار دهد، همچنانکه در قرآن مجید به پاره اى از آنها اشاره نموده است .
مثلا در مورد پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید: ((عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول؛
خداوند داناى غیب است و هیچکس را بر غیب
خویش آگاه نمى کند مگر آنکه را که مورد رضاى او باشد.)).
در مورد حضرت عیسى علیه السلام در قرآن کریم مى خوانیم که عیسى مى گفت : ((انبؤ کم بما تاءکلون و ما تدخرون فى بیوتکم .))
و آیات دیگرى که بطور عموم و یا خصوص ، این حقیقت را اعلام مى دارد که خداوند متعال هرگاه صلاح بداند برخى از بندگان خود را از غیب آگاه مى سازد.
بنابراین آیاتى که علم غیب را منحصر در خداوند متعال مى داند مثل آیه مبارکه ((قل لا یعلم فى السماوات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون  بگو در میان آسمانها و زمین کسى جز خداوند غیب را نمى داند.))
این آیه و آیاتى نظیر آن معنایش این است که منبع غیب خداوند است و کسى جز از طریق او نمى تواند بر آن آگاهى یابد، بنابراین هیچ منافاتى ندارد که غیبها در نزد حضرت حق باشد و او برخى از اولیاء خود را از آن مطلع گرداند.
آرى عالم به غیب در حقیقت خداوند متعال است که علم او ذاتى و از دیگرى گرفته نشده است و اما علوم سایر انبیاء و اولیاء اکتسابى و برگرفته از آن کانون غیب است .
بعد از جنگ جمل وقتى حضرت امیر علیه السلام در ضمن خطبه اى به برخى از حوادث آینده خبر داد یکى از یاران آن حضرت با تعجب گفت : ((لقد اعطیت یا امیرالمؤمنین علم الغیب ؛ یا امیرالمؤمنین به شما علم غیب داده شده است !)) شاید او منظورش این بود که علم غیب مختص خداوند است ، على علیه السلام در حالیکه تبسم مى کرد فرمود: ((لیس هو بعلم الغیب و انما هو تعلم من ذى علم )؛ این علم غیب نیست ، بلکه آموختن و فراگیرى است از صاحب علم (یعنى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ).))
و از آنجا که دانستن علم غیب در نظر بسیارى معنایش این بود که او شریک خداوند است در دانستن غیب ، و دانستن علم غیب را از صفات الهى مى شمرند، به این جهت در برخى روایات ، این موضوع را انکار مى کردند و مى فرمودند: این علم غیب نیست ، بلکه علمى است که از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرا گرفته ایم .
در روایت دیگرى مردى بنام یحیى بن عبدالله به امام هفتم علیه السلام گفت : فدایت شوم اینان مى پندارند که شما علم غیب میدانى ! حضرت فرمود: سبحان الله دستت را بر سرم بگذار، بخدا قسم تمامى موهاى سرم (از تعجب ) سیخ شد. سپس فرمود: نه بخدا قسم ، چیزى نیست مگر آنچه از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) ارث برده ایم .یعنى آنچه ما مى دانیم علم ذاتى نیست بلکه برگرفته از خداوند است .
بنابراین شیعه که خاندان پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را عالم به برخى از غیبها مى داند، فقط به عنوان برگزیدگان و بزرگانى که مورد رضاى خداوند بوده اند و از حضرت حق جل و علا کسب فیض کرده اند، مى باشد نه بعنوان علم ذاتى که مختص به ذات اوست و در آن شریکى ندارد.
ابوالجارود گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم : امام چگونه شناخته مى شود؟ حضرت فرمود: امام با صفاتى شناخته مى شود. که اولین آنها تصریح خداوند تبارک و تعالى است بر او و امانت او تا اینکه حجت بر مردم باشد... و فرمود: او مردم را به حوادث فردا خبر مى دهد و با مردم به هر زبان و هر لغت سخن مى گوید.


دانش گسترده امیرالمؤمنین علیه السلام


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در قرآن کریم مى خوانیم : ((و کل شى ء احصیناه فى امام مبین ؛ همه چیز را در پیشواى آشکار جمع آورى کرده ایم .))
از امام باقر علیه السلام روایت است که فرمود: چون این آیه بر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شد و ابوبکر و عمر از جا برخاسته گفتند:
اى رسول خدا آیا منظور تورات است ؟
فرمود: خیر
گفتند: انجیل است ؟
فرمود: خیر
گفتند: قرآن است ؟
فرمود: خیر
در این میان امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام وارد شد، پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: این همان است ، اوست آن امام که خداوند تبارک وتعالى علم هر چیزى را در او جمع کرده است (( انه الامام الذى احصى الله تبارک و تعالى فیه علم کل شى ء)).


منم آن امام مبین


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عمار بن یاسر گوید: در یکى از جنگها با امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که به سرزمین مورچگان رسیدیم ، آن زمین پر از مورچه بود، گفتم : یا امیرالمؤمنین فکر مى کنى از خلق خداوند کسى هست که تعداد این مورچه ها را بداند؟
حضرت فرمود: آرى اى عمار، من مردى را مى شناسم که تعداد آنها را مى داند، و مى داند چند عدد از آنها نر و چند عدد از آنها ماده است !
گفتم : کیست ؟ فرمود: اى عمار آیا در سوره یس نخوانده اى : ((و کل شى ء احصیناه فى امام مبین ؛ ما همه چیز را در امام مبین جمع کرده ایم .))
عرض کردم : آرى اى مولاى من ، خوانده ام .فرمود: منم آن امام مبین 


علم کتاب تماما نزد امیرالمؤمنین است


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
خداوند متعال در قرآن مجید مى فرماید:
((
و یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب ؛ کافران مى گویند شما فرستاده خداوند نیستى ، بگو کافیست که خداوند و کسى که علم کتاب در نزد اوست میان من و شما گواه باشد.))
و پوشیده نیست که قرآن مجید، علم الکتاب را اقیانوسى از دانش مى داند که اسرار هستى در آن نهان است ، مثلا در یک جا مى فرماید:
((
و ما من غائبة فى السماء والارض الا فى کتاب مبین ؛ هیچ غیبى در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب آشکار قرار دارد.))
و در جاى دیگر مى فرماید: هیچ ذره اى در آسمان و زمین و یا کمتر و یا بیشتر نیست مگر اینکه خداوند آنرا مى داند و در کتاب مبین قرار دارد.(
و در جاى دیگر بطور واضح مى فرماید: کلیدهاى غیب نزد خداوند است ، به جز او کسى از آن آگاه نیست ، او مى داند آنچه در خشکى و دریاست ، هیچ برگى بر زمین نمى افتد مگر اینکه مى داند، هیچ دانه اى در تاریکى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى واضح قرار دارد. ((و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین ))
و بالاخره براى اینکه به عظمت این علم الکتاب بیشتر آگاه شویم نگاهى مى اندازیم به داستان حضرت سلیمان و بلقیس که در قرآن مجید آمده است .
در این جریان ، حضرت سلیمان از اطرافیان خود پرسید: کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از اینکه او و افرادش بیایند نزد من حاضر مى کند؟ یکى از جنیان گفت : من آن تخت را قبل از اینکه شما از جاى خود برخیزى حاضر مى کنم !
در این میان قرآن مى گوید: کسى که در نزد او دانشى بود ((قال الذى عنده علم من الکتاب )) گفت : من آنرا زودتر از بهم خوردن پلک چشم تو حاضر مى کنم  و این کار را کرد.
توجه دارید که قرآن مجید دارنده این قدرت رابه عنوان کسى که اندکى از علم کتاب را دارد یاد مى کند، و از این نکته معلوم مى شود که دانش این کتاب باید بسیار گسترده باشد که اندکى از آن ، اینگونه انسان را قدرتمند مى کند و لذا در احادیث متعدد از اهل البیت علیهم السلام ذکر شده است که فرمودند: دانش آنکه بخشى از علم الکتاب را داشت در مقابل دانش ‍ کسى که تمامى علم کتاب را دارد همانند ترى بال مگسى است از آب دریا!!(
آرى و با تکیه بر همین علم و منبع بود که عده اى از اصحاب امام صادق علیه السلام مثل عبدالاعلى و عبیدة بن عبدالله بن بشیر همگى از امام صادق علیه السلام شنیدند که مى فرمود: من مى دانم آنچه در زمینها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود، آنگاه حضرت اندکى درنگ نمود و چون دید که این سخن بر شنوندگان سنگین آمد فرمود: من اینها را از کتاب خدا مى دانم ، خداوند مى فرماید: در قرآن است بیان همه چیز.
روایات اهل البیت علیهم السلام قاطعانه اعلام مى دارد که صاحب این علم ، امیرالمؤمنین علیه السلام و پس از او ائمه اطهار علیه السلام از اولاد معصومین او مى باشند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به ابو سعید خدرى که از آن آیه مبارکه پرسیده بود فرمود: او برادرم على بن ابیطالب است .
و امام صادق علیه السلام در حدیث صحیح فرمود: ((الذى عنده علم الکتاب هو المیرالمؤمنین علیه السلام ؛ آنکه در نزد او دانش کتاب است همان امیرالمؤمنین علیه السلام است .))
یکى از اصحاب امام باقر علیهم السلام از حضرت در مورد آیه مذکور سؤ ال کرد، حضرت فرمود: ما (اهل البیت علیه السلام ) هستیم و على اول ما و برترین ما و نیکوترین ما بعد از پیامبر اکرم علیه السلام مى باشد.)
امام صادق علیه السلام به عبدالله بن ولید فرمود: مردم در مورد پیامبر اولوالعزم و امیرالمؤمنین چه مى گویند؟ عرض کردم : هیچکس را بر پیامبران اولوالعزم مقدم نمى کنند.
امام علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالى در مورد موسى علیه السلام فرمود: ((و کتبنا له فى الالواح من کل شى ء موعظة ؛ براى او در آن لوحها برخى از مواعظ را نوشتیم .)) و نفرمود تمامى موعظه ها را، و در مورد عیسى علیه السلام فرمود: ((و لیبین لکم بعض الذى تختلفون فیه ؛( تا عیسى براى شما برخى از موارد اختلاف را بیان کند.)) و نفرمود همه آن را، اما در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ((قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب ()؛ بگو خدا و کسى که تمامى علم کتاب نزد اوست میان من و شما براى گواهى کافیست .))
و سپس حضرت براى اینکه عظمت این دانش ، معلوم گردد به آیه دیگر استناد جسته فرمود: خداوند عزوجل فرموده است : ((و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین ))( آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود: علم این کتاب (با این عظمت ) نزد على علیه السلام است .(


بزرگترین فضیلت قرآنى امیرالمؤمنین علیه السلام


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلیم بن قیس گوید: مردى از على بن ابیطالب علیه السلام پرسید: بزرگترین فضیلت خود را برایم بگو؟ حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسید: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا که فرمود: ((و یقول الذین کفرو الست مرسلا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب )) منظور خداوند از کسى که داراى علم و کتاب است من هستم
از اهل سنت صاحب کتاب ینابیع المودة ، شیخ حافظ قندوزى حنفى در باب 30 از کتاب خود احادیث متعددى در همین مورد روایت کرده است .



موضوع مطلب :

       نظر
دوشنبه 91 آذر 27 :: 2:10 عصر
مهسا

آه آه ، خاندان ابوسفیان از من چه مى خواهند

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عبدالله بن عباس گوید: هنگامیکه در راه صفین امیرالمؤمنین علیه السّلام به نینوا رسید با صداى بلند مرا صدا زد و فرمود: اى پسر عباس آیا این مکان را مى شناسى ؟ عرض کردم : نه ، فرمود: اگر این زمین را مثل من بشناسى از آن عبور نمى کنى مگر اینکه مثل من گریان خواهى شد، آنگاه حضرت مدتى طولانى به شدت گریست و به گونه اى که محاسن شریفش ‍ خیس شد و دانه هاى اشک بر سینه او مى ریخت و ما نیز با آن حضرت گریان شدیم .
سپس دیدیم حضرت از عمق جان ناله مى زد و مى فرمود: آه آه خاندان ابوسفیان از من چه مى خواهند؟
آل حرب که حزب شیطانند و اولیاء کفر از من چه مى خواهند؟ سپس ‍ حضرت خطاب به فرزند خود امام حسین علیه السّلام نموده فرمود:
اى ابا عبدالله صبر کن ، که پدرت نیز تحمل مى کند مثل آنچه به تو مى رسد، سپس حضرت آب طلبید، وضو گرفته نماز خواند، دوباره سخنان خود را تذکر داده سپس چشمان مبارکش مختصرى به خواب رفت ، وقتى بیدار شد فرمود:


خوابى که حضرت امیر علیه السّلام در سرزمین کربلا دید

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اى ابن عباس آیا آنچه را که الان در خواب دیدم به تو بگویم ؟ عرض کردم : خیر است یا امیرالمؤمنین مقدارى خوابیدید؟ فرمود:
دیدم گویا مردانى از آسمان فرود آمدند با پرچمهاى سفید و شمشیرهاى براق که بر کمر داشتند، و اطراف این زمین را خط کشیدند، سپس دیدم گویا شاخه هاى این درختان بر زمین آمد، زمین به لرزه افتاد و دریائى از خون نمایان شد.
و دیدم که گویا حسین من که فرزندم و پاره تن من و مغز من است در این دریاى خون غرق است و یارى مى طلبد ولى کسى به او جواب نمى دهد.
گویا آن مردان سفید که از آسمان آمدند ندا مى کردند: اى خاندان پیامبر صبر کنید، البته شما به دست بدترین مردم کشته مى شوید و اینک بهشت مشتاق شماست . سپس آنها مرا تسلیت دادند و گفتند:
اى اباالحسن بشارت باد تو را، خداوند چشم تو را روشن گرداند آنگاه که مردم در مقابل پروردگار عالمیان برخیزند، و از خواب بیدار شدم .
سپس حضرت افزود: سوگند به آنکه جانم به دست اوست ، صادق مصدق ابوالقاسم محمد صلى الله علیه و آله وسلم به من خبر داد که هنگام رفتن براى (سرکوبى ) شورشیان به این سرزمین عبور خواهم کرد و اینکه این زمین کرب و بلا است ، در این زمین هفده نفر از اولاد من و فاطمه علیهما السلام دفن مى شوند و این زمین در آسمانها به کرب و بلا معروف است همچنانکه مدینه و مکه و بیت المقدس شهرت دارد و یاد مى شود، سپس ‍ فرمود:


آثار آهوان و داستان عبور عیسى از کربلا

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اى پسر عباس اطراف این سرزمین جستجو کن پشکل آهوانى را پیدا کن ، به خدا قسم دروغ نگفتم و خبر دروغ هم به من نداده اند، رنگ آنها زرد است مانند زعفران .
ابن عباس گوید: به دنبال آنها گشتم ، آنها را یافتم ، صدا زدم یا امیرالمؤمنین آنها را پیدا کردم همان گونه که فرمودید، حضرت فرمود: خدا و رسول او درست فرمودند و به عجله آمد و آنها را برداشته بوئید و فرمود: همین است اى پسر عباس ، آیا قصه این ها را مى دانى ؟
این پشکلها را عیسى بن مریم بوئیده است ، عیسى در حالیکه حواریون با او بودند به این سرزمین گذر کرد، آهوانى را دید که دور هم جمع شده گریه مى کردند! عیسى و حواریون آنجا نشستند و گریه کردند و نمى دانستند چرا عیسى اینجا نشست و گریه نمود؟ عرض کردند یا روح الله چه شده است که گریانى ؟ فرمود: آیا مى دانید این چه زمینى است ؟ اینجا محل کشته شدن پسر ارجمند پیامبر خدا محمد صلى الله علیه و آله وسلم است ، و اوست فرزند بانوى آزاده طاهره که به مادر من شبیه است و مدفون مى شود در این زمین که خاک آن از مشک خوشبوتر است زیرا تربت پسر پیامبر است که شهید شده و همینگونه است طینت پیامبران و اولاد آنها.
سپس عیسى علیه السّلام افزود: این آهوان با من حرف مى زنند و مى گویند: این زمین را براى چریدن انتخاب کرده اند چون مشتاق تربت پسر پیامبر هستند، آنها معتقدند که در این زمین در امانند! عیسى آن پشکلها را بوئید و در ادامه عرضه داشت :
خدایا این ها را نگه دار تا آنکه پدر او بیاید و (به یاد سخنان عیسى و احترام او) تسلیت باشد براى وى .
و اینک تا امروز باقى مانده و زردى آنها به خاطر گذر ایام طولانى است و این زمین کرب و بلاست آنگاه حضرت با صداى بلند گریه کرد و عرضه داشت :
اى پروردگار عیسى بن مریم بر قاتلان و کمک کاران و واگذاران او مبارک مگردان ، سپس حضرت دوباره گریه نمود گریه اى طولانى ، به گونه اى که حضرت از حال رفت ، ما نیز گریه مى کردیم ، تا آنکه بعد از مدتى طولانى به هوش آمد و به من فرمود: اى پسر عباس زمانى که دیدى این پشکلها خون شده است و خون تازه از آن مى جوشد بدان که اباعبدالله کشته شده و در این زمین دفن شده است .


تحولات طبیعى و شهادت سید الشهدا علیه السّلام

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
این عباس گوید: آنها را برداشته و جدا محافظت کردم ، تا آنکه یکروز دیدم خون تازه از آن مى چکد، گریان شدم نشستم و گفتم : به خدا حسین کشته شد، به خدا قسم على در هیچ به من دروغ نگفت و خبر نداد به چیزى مگر آنکه واقع شد چون پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم به او خبرهائى مى داد که از دیگران پنهان مى داشت .
حیران شدم و از منزل بیرون آمدم ، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند هواى مدینه چنان تیره و تار شده بود که مثل دود بود و چشم جایى را نمى دید، خورشید طلوع کرد، دیوارهاى مدینه را دیدم که گویا خون تازه بر آنها بود، با حالت گریان نشستم و گفتم : به خدا قسم حسین کشته شد، صدائى از طرف بیت (خانه خدا یا خانه پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم ) شنیدم مى گفت :
اى خاندان رسول صبر کنید، که فرزند بتول کشته شد، روح الامین به زمین آمد و با صداى بلند گریه کرد و آن وقت روز دهم محرم روز عاشورا بود، بعد از آنکه خبر رسید معلوم شد که حضرت در همان روز شهید شده است ، این حدیث را به اشخاصى که با حسین علیه السّلام بودند گفتم : آنها نیز گفتند: به خدا قسم که ما نیز شنیدیم آنچه تو شنیدى و نمى دانیم گوینده آن که بوده است شاید خضر علیه السّلام بوده .(355)


قبر سیدالشهداء زیارتگاه خواهد بود

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در یک پیشگوئى در مورد قبر سیدالشهداء فرمود: گویا مى بینم قصرها و ساختمانهائى که در اطراف قبر حسین علیه السّلام برافراشته ، و کاروانهائى که از کوفه به سوى قبر حسین علیه السّلام بیرون مى آید، روزها و شبها نگذرد تا اینکه از اطراف زمین مردم به سوى آن جناب آمده و این مطلب ، هنگام انقراض حکومت بنى مروان است .(356)


وقتى چنین شد مبادا جفا کنید

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیر المؤمنین علیه السّلام در بیرون کوفه فرمود: پدر و مادرم فداى حسین مقتول باد، به خدا قسم گویا مى بینم انواع وحشیان (بیابان ) را که گردنهاى خود را بر قبر او دراز کرده بر او از شب تا صبح گریه و نوحه مى کنند!
پس چون زمان به اینجا رسید مبادا که بر او جفا کنید(357) (شاید منظور حضرت این باشد که وقتى جانوران درنده به مصائب حضرت گریه مى کنند شما از نوحه و عزادارى دریغ مکنید.)


تو را مى کشند و آسمان و زمین بر تو مى گریند

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد و اصحاب حضرت اطراف او نشسته بودند که حضرت حسین علیه السّلام وارد شده مقابل ایشان قرار گرفت .
امیرالمؤمنین دست مبارک را بر فرزندش نهاده فرمود: اى پسرک من ، خداوند گروهى را در قرآن سرزنش نموده و فرموده : ((فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانو منظرین (358)؛ یعنى : آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و مهلت به آنها داده نشد.))
به خدا سوگند البته البته که تو را خواهند کشت و آنگاه زمین و آسمان بر تو خواهند گریست .(359)


پسر پیامبر را مى کشند و تمام اشیاء، بر او خواهند گریست

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
میثم تمار مى گفت : به خدا قسم البته البته این امت پسر پیامبر خود را در روز دهم محرم خواهند کشت و آن روز را روز برکت مى نامند و این مطلب واقع خواهد شد و در علم خداوند ثبت است .
سپس افزود: بدان که این خبر عهدى است که امیرالمؤمنین به من نموده و خبر داده است که در قتل او تمام اشیاء حتى وحشیهاى بیابان و ماهیان دریا و مرغان آسمان و خورشید و ماه ستارگان و آسمان و زمین و مؤمنین از جن و انس و تمامى ملائکه آسمانها و زمین و رضوان (کلیددار بهشت ) و مالک (نگهبان جهنم ) و حاملان عرش گریه مى کنند، و از آسمان خون و خاکستر ببارد!
سپس افزود: لعنت خداوند بر قاتلین حسین علیه السّلام واجب شده همچنان که بر مشرکین و یهود و مجوس و نصارى واجب شده است .
جبلة (راوى خبر از میثم ) گوید: گفتم : اى میثم چگونه مردم آن روز را روز برکت مى دانند؟ میثم گریست و گفت : مى پندارید که توبه حضرت آدم در آن روز قبول شده است با آن که خداوند توبه او را در ذى الحجه پذیرفت ، و مى پندارند که توبه داود در آن روز پذیرفته شده با آن که آن نیز در ذى الحجة بوده است .
مى پندارند یونس در آن روز از شکم ماهى رهائى یافت با آنکه خداوند او را در ذى الحجة نجات داد. مى پندارند کشتى نوح در آن روز بر (کوه ) جودى آرام گرفت در حالى که استقرار آن در ذى الحجة بوده ، مى پندارند خداوند در آن روز دریا را براى بنى اسرائیل شکافت و حال آنکه آن در ماه ربیع الاول بوده است .
اى جبله بدان که حسین بن على سرور شهیدان است و براى اصحاب او در قیامت درجه اى (بس عظیم ) است . اى جبله وقتى خورشید را قرمز مانند خون تازه یافتى بدان که سیدالشهداء کشته شده است .
جبله گوید: روزى از منزل که بیرون آمدم دیدم خورشید چون قطعه هاى سرخ گشته است ناله کردم و گریستم و گفتم : به خدا قسم سرور ما حسین بن على کشته شد.(360)


این شخص کشته مى شود و کسى او را یارى نمى کند

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ابو عبداللّه جدلى گوید: نزد امیر المؤمنین على علیه السّلام رفتم دیدم ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام در کنار وى مى باشد حضرت با دست مبارک بر کتف فرزند خود زده فرمود:
این شخص کشته مى گردد و کسى او را یارى نمى کند، عرض کردم : یا امیر المؤمنین به خدا قسم آن زمان بسیار ناهموار و زشت است حضرت فرمود: آنچه گفتم واقع مى شود.(361)


حسین علیه السّلام الگوى بشریت در همه تاریخ

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امام صادق علیه السّلام روایت کند که حضرت على علیه السّلام به فرزند برومندش حسین علیه السّلام عرض کرد: فدایت گردم ، حال من چگونه است ؟ فرمود: تو مى دانى آنچه را دیگران به آن جاهلند زود باشد که عالم از دانش خود سود برد.
اى پسرک من بشنو و ببین قبل از آنکه واقع شود قسم به آنکه جانم به دست اوست بنى امیه خون تو را مى ریزند اما نمى توانند تو را از دین منحرف کنند و از یاد پروردگارت به فراموشى اندازند.
امام حسین علیه السّلام پاسخ داد: قسم به آنکه جانم به دست اوست کافى است که مرا به آنچه خدا فرو فرستاده اقرار کنم ، من سخن پیامبر و پدرم را تصدیق مى کنم .(362)
همتش نازم که کرد از دین به پا آنسان علم کاسمان افتد گر از پا آن علم برپاستى
دین یزدان سنت احمد طریق مرتضى تا ابد از همت مردانه اش ‍ برپاستى
او چو قلب و عالم امکان چو اعضا لاجرم قلب در انسان همى فرمانده اعضاستى
پا ز مستى بر بساط چرخ مینایى زند هر که را از عشق آن شد باده در میناستى
بایدش تا جان و سر بازد به سوداى حسین در حقیقت هر که را با حق سر سوداستى
عرش باشد صورتى از بارگاه او بلى صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى
با ولاى او غم امروز و فردا را مخور زانکه او یار تو هم امروز و هم فرداستى
عقل را گفتم چه مى گویى تو در حق حسین گفت من خود مات و حیرانم خدا داناستى (363)



موضوع مطلب :

       نظر
جمعه 91 آبان 26 :: 12:17 عصر
مهسا

 
خوشا به حال تو اى خاک کربلا


 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هرثمة بن سلیم گوید: با على علیه السّلام به صفین (براى جنگ با معاویه ) مى رفتیم ، وقتى به زمین کربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارک مقدارى از خاک کربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود:
خوشا به حال تو اى خاک ، البته که از تو گروهى (روز قیامت ) محشور شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند.
هرثمة وقتى به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء که از شیعیان حضرت بود گفت : آیا نمى خواهى تو را از کار مولایت اباالحسن به شگفت آورم ؟ وقتى به سرزمین کربلا رسیدیم مقدارى از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت : خوشا به حال تو اى خاک البته که از تو گروهى روز قیامت محشور مى شوند که بى حساب وارد بهشت مى گردند، او از کجا علم غیب دارد؟
جرداء همسرش گفت : اى مرد ما را رها کن ، امیرالمؤمنین جز حق نمى گوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد براى جنگ امام حسین علیه السلام مردم را بسیج مى کرد، من در آن لشکر بودم ، وقتى به زمین کربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم ، به یادم آمد آن منزلى را که با على علیه السلام آمده بودم و آنجائى که حضرت خاک را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم .
از آمدن خود ناراحت شدم ، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام کردم و حدیث پدر بزرگوارش در این امکان را نقل کردم .
حضرت فرمود: به کمک ما آمدى یا بر علیه ما؟ گفتم : اى پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها کردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم ، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا کشته شدن ما را نبینى ، سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست ، هیچ کس امروز نیست که کشته شدن ما را ببیند و یارى نکند مگر اینکه داخل جهنم شود. هرثمه گوید: به سرعت از زمین کربلا فرار کردم تا کشته شدن آنها را نبینم . (347)
مؤ لف گوید: اصحاب امام حسین علیه السلام همگى مشخص بودند و یک نفر کم و زیاد نمى شد. و چقدر فرق است میان آنان که با شتاب و به هر وسیله ممکن خود را به رکاب پسر پیامبر صلى الله علیه وآله رساندند و به فیض شهادت رسیدند و آنانکه نزد حضرت بودند و دنیاى پست را اختیار کردند.
چه خوش سروده است این شاعر اهل بیت علیه السلام
کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس
طائر این آشیان جان حسین است و بس
قله قاف وجود منزل عنقا بود
بر سر این آشیان پر نگشاید مگس
پایه اوصاف او، فوق اشارات ماست
رفعت این پایه نیست افئدة را دسترس
محفل ایجاد را اوست چراغ ابد
تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس
گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق
روح امینش فشاند گرد ز سم فرس
او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان
در پى او بشکند قالب تن را قفس
کشته بى دیده ام در هوسى داده جان
زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس
رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان
ما پى این کاروان شاد به بانگ جرس (348)
اى شه بافر و نور، عرش مقام تو را
لامسه عقل ما، دم زند از لایمس (349)
بحر ثناى تو را قول نبى زورق (350) است
جنبش ما اندر او جنبش خار است و خس
کشته غفلت بود هر که تو را کشته خواند
اى دم جان پرورت زنده دلان را نفس


به خدا قسم آنها اینجا فرود مى آیند

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
جویرة بن مسهر عبدى گوید: در راه صفین وقتى امیرالمؤمنین به زمین کربلا رسید نگاهى به چپ و راست افکند و گریه کرد.
سپس فرمود: به خدا قسم اینجا فرود مى آیند، مردم سخن حضرت را نفهمیدند مگر هنگام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السّلام .
یکى از اصحاب گوید: من در آنجا استخوان شترى را به عنوان نشانه همانجائى که حضرت اشاره کرده بود در زمین نهادم ، وقتى امام حسین علیه السّلام کشته شد، دیدم استخوان همانجائى است که او و اصحاب او کشته شدند.(351)


وزنه آل محمد صلى الله علیه و آله وسلم اینجا فرود مى آید

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مخنف بن سلیم گوید: على علیه السّلام را در زمین کربلا دیدم که با دست خود اشاره مى کرد و مى فرمود: اینجا اینجا
مردى پرسید: یا امیرالمؤمنین اینجا چیست ؟ فرمود: وزنه آل محمد صلى الله علیه و آله وسلم اینجا فرود مى آید، واى بر شما از آنها و واى بر آنها از شما!
آن مرد گفت : این سخن یعنى چه ؟ فرمود: واى بر آنها از شما زیرا ایشان را مى کشید و واى بر شما از آنها زیرا خداوند شما را به خاطر کشتن آنها داخل جهنم مى کند.
در روایت دیگرى آمده است : چون به حضرت گفتند اینجا کربلاست فرمود: (سرزمین ) غم و غصه است ، آنگاه با دست مبارک اشاره به مکانى نمود و فرمود:
اینجا محل قرار گرفتن بارهاى ایشان و مکان مرکبهاى آنهاست ، آنگاه به مکان دیگرى اشاره نموده فرمود: اینجا خونهاى ایشان ریخته مى شود و سپس حضرت حرکت نمود.(352)


اینجا محل کشتگان عاشق است

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین با مردم حرکت کرد تا به اطراف زمین کربلا رسیدند حضرت در محلى که به آن مقدفان گویند طواف کرده فرمود:
اینجا دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر شهید شده اند.
و اینجا محل کشته شدن عاشقان شهیدى است که نه پشتیبان بر آنها سبقت گرفته اند و نه آیندگان به آنها خواهند رسید.(353)
و در روایت دیگرى فرمود: خوشا به حال تو اى خاک که خونهاى دوستان بر تو ریخته مى شود.(354)



موضوع مطلب :

         نظر بدهید
جمعه 91 آبان 26 :: 12:7 عصر
مهسا


پیشگوئیهاى امیرالمؤمنین در مورد احوال مردم در آخرالزمان

زنان آخرالزمان فتنه انگیزند


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یظهر فى آخرالزمان و اقتراب الساعة و هو شرّ الازمنة نسوة کاشفات عاریات متبرّجات خارجات من الدین ، داخلات فى الفتن ، مائلات الى الشهوات ، مسرعات الى اللذات ، مستحلات للمحرمات فى جهنم خالدات .

در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا حضرت مهدى علیه السّلام ) که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم و ستم پر شود) زنانى ظاهر مى شوند بى حجاب و عریان بیرون آمده خودنمائى مى کنند، از دین خارج مى شوند (به احکام دین توجهى ندارند) در فتنه ها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت ) داخل مى شوند و شهوترانى روى مى آورند و به لذات جوئیها شتابانند، حرامهاى الهى را حلال مى کنند و در جهنم همیشه خواهند ماند.(392)


قرآن و اسلام در آخرالزمان


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد مساجد و مسلمانان آخرالزمان مى فرماید:
یاءتى على الناس زمان لا یبقى من القرآن الارسمه و من الاسلام الا اسمه ، مساجدهم یومئذ عامرة من البناء خالیة من الهدى .

زمانى بر مردم مى آید که از قرآن باقى نماند مگر خط و نشان آن (خوب مى نویسد و چاپ مى کنند اما از علم و عمل خبرى نیست ) و از اسلام نماند مگر اسمى (فقط نامشان مسلمان است وگرنه از نظر عقائد و اخلاق و اعمال بوئى از اسلام نبرده اند).
مسجدهاى آنها از نظر ساختمان آباد است (مساجد را مجلل و زیبا مى سازند) اما از هدایت (و بیان احکام دین ) تهى و) خراب است .
ساکنین و سازنده هاى آن بدترین اهل زمین هستند، آنها سرمنشاء فتنه و پناهگاه گناه هستند.
آنکه از فتنه کناره گیرى کند به فتنه برمى گردانند و هر که عقب افتاده به طرف آن مى کشانند، خداوند سبحان مى فرماید: به خودم سوگند که چنان فتنه اى بر آنها بفرستم که شخص بردبار در آن حیران ماند و قطعا انجام مى دهد. سپس فرمود: و ما از خداوند درخواست مى کنیم ما را از لغزش ‍ غفلت برهاند.(393)


قسمتى از اخبار حضرت راجع به احوالات مردم آخر زمان


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مابین سرزمینى به نام ذى قار (جایى است بین کوفه و واسط) این خطبه را ایراد نموده است :
پس از حمد و ثناى پروردگار و تمجید و ستایش بسیار از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و علت ارسال آن حضرت مى فرماید: پس خداى عزوجل محمد صلى الله علیه و آله را بدین منظور برانگیخت . اما بدانید که بزودى پس از من زمانى بر شما بیاید که در آن زمان چیزى مخفى تر از حق و آشکارتر از باطل و زیادتر از دروغ بر خداى تعالى و رسول صلى الله علیه و آله نیست .
در نزد مردم آن زمان بى ارزشترین متاع کتاب خدا است اگر آنطور که باید و شاید خوانده شود (و به همانگونه که منظور خداست تفسیر گردد) و هیچ متاعى هم باز پر مشترى تر و گرانقیمت تر از همان کتاب خدا نیست در صورتى که آیاتش از جاهاى خود تحریف و تغییر یابد (خلاصه اگر صحیح تفسیر شود کم قیمت و اگر به نفع ظالمان باشد با قیمت خواهد شد) در میان بندگان و شهرها در آن زمان چیزى از کار خیر بیشتر مورد تنفر و انکار نیست ، و چیزى هم از منکر و کار زشت بیشتر مرغوب نیست ، در آن زمان هیچ کار هرزه اى برتر و هیچ کفرى جانفرساتر از راه یابى در وقت گمراهى نیست ، چون که خود قرآن دانان ، قرآن را پشت سر اندازند، و حافظانش آن را به دست فراموشى سپارند تا آنکه خواهشهاى نفسانى آنها را به دنبال خود کشاند، و این شیوه را (پشت در پشت ) از پدران خود به ارث برند و به دروغ و تکذیب دست به تحریف و تفسیر قرآن زنند (هر کس به عقل ناقص خود آن را تفسیر کند) و آن را به بهاى ناچیزى بفروشند و بدان بى رغبت باشند.


قرآن و اهل آن در آخر زمان


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در این زمان است که قرآن و اهل آن مطرود و رانده از اجتماع گردند (مردم به آنها توجه نکنند) و دو رفیقان یک راهند که کسى پناهشان ندهد (قرآن و عالمین عاملین آن در نظر مردم بى ارزشند) وه که چه دوستان وفادار و پسندیده اى هستند، و خوشا به حال آن دو آنچه با خاطرش کار مى کنند. در آن زمان قرآن و اهل آن (به ظاهر) در میان مردمند و (در باطن ) در آنان نیستند و با آنها هم (موافق ) نمى باشند و همراه آنان نیستند، این مردم (دنیا خواهان ) بر جدائى (از حق و حق پرستان ) گرد هم آیند و از جماعت (مسلمانان ) پراکنده گردند. سرپرستى کار این مردم و کار دینشان را، کسانى به دست گرفته اند که به نیرنگ و زشت کارى و رشوه و آدم کشى در میان آنها رفتار کنند، گویا خود را پیشوایان و راهنمایان قرآنى مى پندارند در صورتى که قرآن پیشوا و رهبر آنها نیست (بلکه هواى نفس و شیطان امام آنهاست ) از حق (و حقیقت ) در میان ایشان به جاى نماند (سخنگوها و نویسندگان بسیار اما عامل به آن کم است ) کسى است که آوازه حکمتهاى قرآن به گوشش خورده و به پیروى آن درآید ولى هنوز درست ننشسته که از دین بیرون رود و از دین و روش ‍ پادشاهى به آئین پادشاهى دیگر درآید (خلاصه دین او تابع آراء حکمرانان باشد) و از تحت سرپرستى پادشاهى به سرپرستى پادشاهى دیگر برآید، و از پیروى زمامدارى به پیروى زمامدار دیگرى درآید، و از تعهدات سلطانى به زیر بار تعهدات سلطان دیگرى برود، و به تدریج از آنجائى که خود خبر ندارند خداى تعالى آنان را بوسیله آرزو و امید به نابودى کشاند. براستى که دام خدا بسیار محکم و سخت است ، تا بدانجا که در گناه و نافرمانى زاد و ولد کنند و به جور و ستم دیندارى نمایند.


مسجدهاى آخر زمان و اهل آن


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در صورتى که قرآن کریم از جور و ستم به هیچ نحو نگذرد گمراهانى هستند سرگردان که به غیر دین خداى عزوجل دیندارى کنند، و براى غیر خدا سر تعظیم فرود آورند.
مساجد ایشان در آن زمان از گمراهى آباد و از هدایت ویران است (در آنها به جاى تعالیم عالیه قرآن به سخنان یهود و نصارى مى پردازند و مردم را مشتاق آنها مى کنند و یا آنکه جماعت ملعونه و مبغوضه صوفیه در آنجا ترویج مى کنند یا بدعت گذاران ).
قاریان قرآن و آباد کنندگان مساجد در آن زمان ناامیدترین خلق خدایند (نه دین دارند و نه دنیا زیرا امر آنان بر ریا است ) گمراهى از آنان سرچشمه مى گیرد و به آنها باز مى گردد (زیرا در تعالیم قرآن دست برده مردم را گمراه مى کنند و سازندگان مسجد نیز آن را براى بدعت گذاران آماده مى سازند) و از این رو حضور در مساجد ایشان و رفتن به سوى آنها کفر به خداى بزرگ است مگر آن کس که به مساجد آنها برود و گمراهى آنان را بداند (یقین کند که گمراه نمى شود و مى تواند دست عده اى را بگیرد و نجات دهد).
و در نتیجه کردارى که به آن روش دارند مساجد آنها از هدایت ویران و از گمراهى آباد است .
سنت خدا دگرگون شده و حدود مقرراتش مورد تجاوز قرار گرفته ، و به هدایت دعوت نکنند، و غنائم را به اهلش تقسیم نکنند و به عهد و پیمان وفادار نیستند.
کشته هاى خود را که به این طریق (ضلالت ) در جنگها کشته شوند (نابجا) شهید خوانند و با افترا و انکار به نزد خداوند روند (کافر هستند).
به وسیله جهل و نادانى از علم بى نیازى جویند، و اینها پیش از این مردان نیک و شایسته را به انواع شکنجه ها زجر دادند و سخن راست آنها را افتراء بر خدا نامیدند، و کار نیک آنها را به بدى پاداش دادند.
سپس حضرت پس از آنکه دوباره از حضرت رسول تمجید فرموده و درباره مرگ و توبه بیاناتى فرمود به اینجا رسید که فرمود: و بدانید که شما رشد (یعنى راه درست و حق ) را نمى شناسید مگر پس از آنکه تارک و رها کننده آن را بشناسید (چنانچه در مثل است که گویند ادب را از بى ادبان آموختم یا تعرف الاشیاء با ضدادها) و نتوانید به عهد و پیمان کتاب چنگ زنید جز آنکه پیمان شکن قرآن را بشناسید، و نتوانید به آن تمسک جوئید مگر آنکه پشت کننده به قرآن را بشناسید، و نتوانید قرآن را آن طور که باید بخوانید مگر آنکه تحریف کننده آن را بشناسید و گمراهى را نشناسید تا وقتى که هدایت را بشناسید، و تقوى و پرهیزکارى را نشناسید تا وقتى که متجاوز را بشناسید.



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 91 مهر 23 :: 10:18 صبح
مهسا

خبرهاى غیبى حضرت امیر علیه السّلام در مورد حضرت مهدى علیه السّلام

یا امیرالمؤمنین چرا شما را متفکر مى بینم ؟


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اصبغ بن نباته گوید: خدمت امیرالمؤمنین علیه السّلام آمدم دیدم آن حضرت متفکر است و زمین را خط مى کشد، عرض کردم :اى امیر مؤمنان چرا شما را متفکر مى بینم و بر زمین خط مى کشى ؟ مگر به آن (خلافت در روى زمین تمایل دارى ؟ حضرت فرمود: نه به خدا قسم تا به حال یک روز هم در زمین و دنیا رغبت نکرده ام ولکن فکر مى کردم درباره مولودى که فرزند یازدهم نسل من است ، او همان مهدى است که زمین را از عدل و داد پر مى کند همانگونه که از جور و ستم پر شده باشد.
براى او حیرتى و غیبتى است که گروهى از آن گمراه و گروهى دیگر هدایت مى یابند...
عرض کردم : یا امیرالمؤمنین این خبر واقع مى شود؟ فرمود: آرى همانگونه که خلقت او یقینى است .اى اصبغ تو کجا و این امر؟ ایشانند نیکان امت با نیکان این عترت ، عرض کردم : بعد از آن چه مى شود؟ حضرت فرمود: سپس خداوند آنچه خواهد انجام دهد، همانا براى اوست بداها (تغییرات ) و تصمیمها و اهداف و نتایجى .(380)


نهمین از فرزندان تو یا حسین همان قائم بالحق است


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کند که فرمود: نهمین از فرزندان تو یا حسین همان قائم بالحق است ، همان ظاهر کننده دین ، و منتشر کننده عدل .
امام حسین علیه السّلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این خبر واقع خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى قسم به آنکه محمد صلى الله علیه و آله را به پیامبرى برگزید و او را از جمیع مخلوقات انتخاب کرد، این خبر واقع خواهد شد، لیکن بعد از غیبت و حیرتى که در آن ثابت قدم نمى مانند مگر اشخاص با اخلاص که با روح الیقین مباشرت کرده اند.
آنها که خدا از آنها پیمان ولایت ما را گرفته است و در دلهایشان نوشته و آنها را به واسطه روح خود تاءیید نموده است . (381)
مؤ لف گوید: انبوه روایات اهل البیت علیه السّلام نشان دهنده این نکته است که در آخر الزمان هنگام ابتلا و سختى و امتحان مردم است و گروه بیشمارى از مردم در اثر سستى ایمان و شدت بلا و مشکلات از این امتحان ناکام خواهند شد، پس باید بکوشیم تا با تمسک به اهل بیت علیه السّلام و صبر و استقامت ، دین خود را از خطرات مصون بداریم .


او ناپیدائى است رانده شده


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عده اى از صحابه امیرالمؤمنین علیه السّلام گویند: امیرالمؤمنین هرگاه پسرش حسن علیه السّلام وارد مى شد مى فرمود: مرحبا به فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و هرگاه حسین علیه السّلام مى آمد مى فرمود: پدرم فداى تو باد اى پدر فرزند بهترین کنیزان .
عرض کردند یا امیرالمؤمنین چرا به حسن اینگونه و به حسین آنگونه مى فرمائى ؟ پسر بهترین کنیزان چیست ؟ (که امام حسین پدر اوست ) حضرت فرمود: او ناپیدائى است رانده شده (نامش ) م ح م د پسر حسن پسر على پسر محمد پسر على پسر موسى پسر جعفر پسر محمد پسر على پسر حسین همین شخص و دست مبارک را بر سر امام حسین علیه السّلام نهاد.(382)


غیبت حضرت مهدى طولانى خواهد بود


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السّلام از حضرت مهدى یاد نموده فرمود:
آگاه باش که (او) غیبتى خواهد داشت (طولانى ) به گونه اى که نادانان گویند:
خداوند را در آل محمد صلى الله علیه و آله برنامه اى نیست !(383) یعنى آنقدر غیبت حضرت طولانى مى شود که عده اى از معتقدین حضرت ماءیوس شده و ظهور حضرت را منکر مى شوند زیرا مى بینند ظلم و ستم و کفر و نفاق عمومى شده و هر چه انتظار مى کشند حضرت ظهور نمى کند.


این پسرم سید و آقاست


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام نگاهى به فرزندش حسین علیه السّلام نموده فرموده : همانا این پسرم سید و آقاست همچنانکه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله او را سید و آقا نامیده است (گویا اشاره است به حدیث معروف : ((الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة ؛ یعنى : حسن و حسین دو سرور جوانان بهشتند.))
خداوند از صلب او مردى را به دنیا آورد همنام پیامبر شما در سیرت و صورت . (در برخى روایات آمده است : در صورت مثل او اما در سیرت مثل او نیست ، یعنى گرچه احکام خدا را اجرا مى کند اما در اجراى آن روشهاى جدیدى نیز دارد و چه بسا به دشمنان آنگونه که مهلت داده مى شد مهلت ندهد. زیرا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همین که کسى شهادتین مى گفت و اظهار اسلام مى کرد مى پذیرفت و ماءمور به باطن افراد نبود به همین جهت منافقین نیز در زمان حضرت زیاد بودند و حضرت با آنها کارى نداشت ، اما حضرت مهدى (عج ) منافق را نیز مهلت نمى دهد).
ادامه حدیث : هنگام غفلت مردم و مردن حق و غلبه ستم خروج مى کند... از خروج او اهل آسمان و ساکنین آن خوشحال مى شوند، زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد همچنانکه از ظلم و ستم پوشیده باشد.(384)


خوشا به حال استقامت کنندگان در آخر الزمان


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد سختیهاى دوران غیبت و فضیلت استقامت در دین در آن زمان فرمود:
براى قائم ما غیبتى است طولانى ، گویا شیعیان را مى بینم که در آن دوران چون چهارپایان به دنبال چراگاه مى روند اما نمى یابند (به دنبال پناهگاهى هستند اما پیدا نمى کنند) آگاه باشید هر که از شیعیان که بر دین خود ثابت قدم باشد و طولانى شدن زمان غیبت ، دل او را سخت نکند، او روز قیامت با من است در درجه من سپس فرمود: همانا قائم ما چون قیام کند درگردن او براى هیچکس بیعتى نیست به همین جهت تولدش مخفى و خودش پنهان مى گردد.(385)


صاحب این امر از فرزندان من است


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حضرت على علیه السّلام فرمود: صاحب این امر (یعنى حضرت مهدى علیه السّلام ) از فرزندان من است ، اوست آنکه درباره او (بخاطر طولانى شدن زمان غیبت حضرت ، تردید کنند و) بگویند یا مرده یا کشته شده ؟ نه در کدام مکان است ؟ (386)



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

         نظر بدهید
یکشنبه 91 مهر 23 :: 10:13 صبح
مهسا
<   1   2   3   4   5   >>   >